ضرورت بازاندیشی عربستان در ادراک و جهتگیری راهبردی خویش نسبت به همسایگان
تحولات منطقه ایی و تغییر سیاست های دولت های سلطه گر از اهم علل ضرورت تغییر نگاه راهبردی عربستان در منطقه است که دستمایه این گزارش قرار گرفته است.
13 نوامبر 2019 11:56
سیاست راهبردی عربستان
سیاست منطقهای عربستان بیش از نیم قرن است که بر مبنای اعتقاد و ایمان به قدرت آمریکا بوده است. در این مدت آمریکا در هندسه راهبردی عربستان علاوه بر تامین امنیت و تسلیحات نظامی، در حکم قطب نمای سیاست خارجی عربستان نیز ایفای نقش کرده است. از طرف دیگر عربستان در رویکرد راهبردی آمریکا وظیفه تامین نفت، دلارهای کثیف[1] و پیاده نظام برای مداخلهگرایی این کشور در سطح منطقه و جهان را داشته است. با این وجود؛ گذشت زمان و به ویژه تحولات بنیادین در دو دهه گذشته در سطح جهان و منطقه غرب آسیا حاوی درسها و عبرتهای راهبردی برای دولتمردان عربستان است. تحولات شگرفی چون فروپاشی شوروی، سرنگونی صدام، حسنی مبارک و قذافی باعث تقویت جایگاه و نقش آمریکا در هندسه امنیت ملی عربستان شد. حاکمان عربستان بعد از این تحولات و بی ثباتی در سوریه و عراق از ناحیه گروههای تروریستی مانند داعش، جبههالنصره و … به زعم خود در صدد تحقق رویای دگر ساخته رهبری خود بر دنیای عرب و جهان اسلام برآمدند و با تمام توان مالی و تسلیحاتی خویش وارد میدان نبرد و کارزار شدند.
اشتباه راهبردی در محاسبات عربستان
در محاسبات راهبردی حاکمان عربستان فقدان شناخت و بینش واقعی نسبت به مختصات راهبردی کشور عربستان در منطقه و قطب نمای راهبردیشان یعنی آمریکا، اشتباهات اساسی وجود داشته و دارد. مهمترین آنها عبارتند از اینکه:
- اساسیترین اشتباه راهبردی در محاسبات دولتمردان عربستان این است که فکر میکنند آمریکا تنها قدرت و بازیگر مؤثر در شکلدهی تحولات منطقه است. در شرایط کنونی اگر این کشور چنین قصدی را نیز داشته باشد، دیگر اراده، توان و قابلیت لازم را در پرتو تحولات ژئوپلتیکی جهان و به ویژه در سطح منطقه برای مداخله و ماجراجوییهای جدید ندارد.
- عدم درک این امر اساسی که اهمیت و نقش راهبردی منطقه غرب آسیا و به ویژه عربستان در هندسه سیاست خارجی آمریکا، پس از فروپاشی شوروی و ظهور چین در شرق سیر نزولی پیدا کرده است. آمریکا بسان گذشته دیگر از این منطقه احساس تهدید حیاتی علیه امنیت و رهبری به زعم خود در سطح جهانی احساس نمیکند. تهدید واقعی از این جنس برای این کشور در شرق آسیا تداعیگر است. به همین دلیل، حضور نظامی آن در غرب آسیا از سال 2003 روند نزولی داشته است. این واقعیت راهبردی به موازات گذشت زمان در دوره اوباما و ترامپ علرغم ظواهر آن پررنگتر هم شده است.
- درک و انتظار حاکمان عربستان از نظامیگری آمریکا در منطقه این بود که قطار مداخله نظامی آمریکا میبایست در ایستگاههای بعدی کشورهای چون ایران و سوریه به عنوان موانع فراروی تحقق آمال و رویای سیادت آنها بر منطقه را شامل شود. بدون دلیل نیست که حاکمان عربستان و همراهان آنها تمام توان، اعتبار مالی، انسانی و سیاسی خود را مصروف اقناع آمریکا برای سرنگونی دولت بشار اسد و زدن سر افعی بکار بستند، ولی در عمل بنابر دلایل فوق نتیجه معکوس گرفتند.
- عدم درک صحیح از این امر که روابط مبتنی بر قدرت فرا منطقهای به بهای نادیده انگاشتن همسایگان، هزینههای میلیارد دلاری برای خرید تسلیحات لوکس و به ویژه راهاندازی جنگ علیه همسایگان خود ضامن مصونیت و آسیبناپذیری عربستان از هرگونه آسیبهای احتمالی از جانب کشور فاقد تسلیحات لوکس و بدون پشتیبانی قدرتهایی مانند آمریکا و به ظاهر فقیر همچون یمن نیست.
- مناسبات و معادلات جهانی و به تبع آن اهداف آمریکا نسبت به دوران جنگ سرد تغییر کرده است. آمریکا دیگر به سان گذشته خود ملزم به دفاع از منابع و میادین نفتی که متعلق به دوران جنگ سرد بود، نمیداند و این رویکرد دهههاست که پایان یافته تلقی میشود. فقدان واکنش نظامی آمریکا به تحولات منطقه در دوران اوباما و ترامپ، به ویژه بیرون راندن بولتون نماد جنگ طلبی از کاخ سفید مبیین این است که آمریکا دیگر بدنبال ماجراجویی به سبک گذشته نیست. مبرهن است، که اولویت بولتون در کاخ سفید راهاندازی جنگ جدیدی برای آمریکا بود و او نتوانست این اولویت خود ساخته را بر ترامپ تحمیل کند. بنابراین، می توان گفت که بن سلمان و نتانیاهو نیز توانایی لازم برای تبدیل اولویت خویش در راهاندازی جنگ آمریکا با ایران ناتوان تر از بولتون خواهند بود.
- آمریکا همچنین با افول تدریجی انگیزه و توان خود از سویی، و از طرف دیگر با قدرتنمایی رقبای جدید با محوریت قدرت جنس نرم روبرو است. بنابر این دیگر پیروی از سیاستها و مداخلهگراییهای به سبک گذشته فاقد کارایی و اثر بخشی است. مقامات سیاسی و نظامی آمریکا به کرات نوشتهاند و اظهار میدارند که مقامات عربستان همواره از آنها درخواست حمله نظامی به ایران را داشتهاند.
- تلاش عربستان برای به انزوا کشاندن کشورهای مسلمان منطقه مانند ایران و ترکیه با حمایت آمریکا به امید دستیابی به رهبری جهان اسلام تاکنون نتیجه مطلوب عربستان را بدنبال نداشته است. آمریکا هرگز حاضر نخواهد شد، جان مردان و زنان آمریکایی را در راستای جاهطلبی و اهداف غیر واقعی عربستان هزینه کند. علاوه بر این واکنش آمریکا به ساقط شدن پهپاد گلوبال هاک و توقیف کشتی نفتی انگلیس و حملات انصار الله به تاسیسات نفتی عربستان مبیین نظریه فوق است.
- آمریکا و لابی رژیم صهیونیستی خواهان چند قطبی شدن منطقه بین ایران، ترکیه و عربستان هستند. زیرا این سه کشور باضافه سایر کشورهای همراه خود، بلوکهای قدرت در منطقه را بوجود آوردهاند. لذا قدرت و آزادی عمل آمریکا و رژیم صهیونیستی در فضای خالی و تنش آلود بین این بلوکها است. علاوه براین اسرائیل بدنبال جنگ خود در بین جنگهای دیگران و یارگیری از بین این بلوکهای قدرت علیه سایر بلوکها است. این وضعیت عامل تداوم و استمرار چرخه بیثباتی و ناامنی در منطقه شده است.
- راهبرد اصلی رژیم صهیونیستی همواره تجزیه و تضعیف کشورهای مسلمان به منظور بسط و تحکیم قدرت منطقهای خود و استمرار بیثباتی در منطقه بوده است. برخی از دولتمردان آمریکا نیز این راهبرد رژیم صهیونیستی را در دستور کار خویش داشته و دارند. رژیم صهیونیستی و لابی آن در واشنگتن خواهان جهان عرب متحد و قدرتمند نیستند، بلکه در اندیشه دنیای از کشورهای عربی متفرق و در حال نزاع با یکدیگر هستند که در نهایت در برابر این رژیم سر تعظیم فرود آورند. گام اول این پروژه حساسیت زدایی اعراب از مسئله فلسطین و فراموشی آن است. تاریخ روابط کشورهای عربی با آمریکا نیز دلالت بر این دارد که خروجی طرح های آمریکا در تعدیل جغرافیای فلسطین و توسعه ارضی رژیم صهیونیستی بوده است. این رژیم از سال 2003 به این طرف راهبرد خود بر مبنای تشدید تنش با ترکیه و ایران در منطقه و جذب اعراب به سمت خود علیه این دو کشور قرار داد. ادبیات حاکمان عربستان[2] در قبال این دو کشور نیز همان ادبیات مقامات رژیم صهیونیستی و لابی آنها در واشنگتن بوده است.
- طرح تشکیل ائتلاف راهبردی خاورمیانه یا ائتلاف امنیت دریایی در خلیج فارس همانند دهها طرح دیگر آمریکایی نوعی سرگرمی برای عربستان، امارات و تاراج ثروت این کشورها است، که هرگز ابعاد واقعی به خود نگرفته و نخواهد گرفت. زیرا وجود تفرقه و چند دستگی در بین اعراب از یک طرف و بین کشورهای اسلامی از طرف دیگر، مرکز ثقل راهبرد رژیم صهیونیستی با حمایت و پشتیبانی آمریکا را تشکیل میدهد. آمریکا خواهان بهره برداری از کارت تفرقه و تنش موجود در منطقه به نفع خویش است، یا به عبارتی بیرون کشیدن شاه بلوط مورد نظر خود با دست دیگران از دل آتش است. تاریخ منطقه در ابعاد همکاری نظامی کشورهای عربی با آمریکا متضمن این فهم راهبردی است که آمریکا هرگز نخواسته و اجازه نخواهد داد، ارتش کشورهای عربی ارتقاء یابند و یا اینکه آنها را یکپارچه سازد، بلکه همواره بدنبال تضعیف و پراکندگی بین آنها بوده است[3].
سیاست راهبردی عربستان
ضرورتهای بازاندیشی
علاوه بر نکات پیش بیان شده در خصوص اشتباه در محاسبات راهبردی حاکمان عربستان و مواردی که در ذیل بیان میشود. ضرورت بازاندیشی در تفکر و عمل راهبردی کشور عربستان در قبال منطقه را روز به روز مسجلتر میکنند. مهمترین موارد در این رابطه به شرح زیر است:
- حاکمان عربستان ایمان و اعتقاد محکمی به قدرت آمریکا در تضمین امنیت و مصونیت خود دارند. این چنین اعتقاد مانع راهبردی در شکلدهی و تعمیق روابط عربستان با همسایگان خود به شمار میرود. این در حالی است که عربستان باید بپذیرد که با کمک قدرتهای فرا منطقهای هم امکان تسلط بر منطقه برای او وجود ندارد. لذا باید اولویت اول آنها حکمرانی خوب در داخل عربستان، توسعه و تعمیق روابط با همسایگان باشد.
- عربستان برای حل مشکلات خود در داخل و منطقه باید در اندیشه تقویت انسجام، توان تولید داخلی و تعمیق روابط خود با همسایگان باشد. هرچند مسایل و مشکلات منطقه سخت، پیچیده و لاینحل به نظر میرسند، ولی باید پذیرفت که مسایل منطقه با بن بست راهبردی روبرو نیستند. این مسایل اگر به درستی مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفتهاند، خودشان را در اذهان طرفین مسئله در هبیت بن بست جلو مینمایند. علاوه بر این باید پذیرفت که مسایل پیچیده و دشوار همواره مستلزم صبر راهبردی، راهحل های پیچیده و به ظاهر ناخوشایند هستند.
- نکته راهبردی این است که آمریکا در منطقه فاقد دشمن و تهدید حیاتی و مشترک با سایر کشورها است و کاهش حضور نظامی فزاینده این کشور از منطقه امری مسلم است. عربستان پس از درک این مطلب میتواند به جای ائتلاف و اتحاد با کشورهای فرا منطقهای در اشکال مختلف به منظور به سمت واقعیتهای منطقه حرکت نماید و مصلحت خود را در توافق و همراهی با همسایگان به جای دشمنی با آنها دریابد. روندی که کشور امارات در مراحل آغازین آن قرار دارند و این چنین رویکرد برای حل و فصل مشکلات امری طبیعی و صحیح است.
[1] . John Jacob Nutter نویسنده کتاب The CIA’s Black Ops: Covert Action, Foreign Policy and Democracy,2000 در ذیل بخش مداخله دولت ریگان (بر خلاف مصوبه کنگره امریکا) و حمایت نظامی از کنتراها علیه ساندینستهای نیگاراگوئه در دهه 80 مینویسد. «بخشی از منابع مالی عملیات اطلاعاتی – نظامی امریکا علیه دانیل اورتگا رئیس جمهور نیگاراگوئه توسط عربستان سعودی تامین شد».
[2] . ایران را آلمان نازی خطاب میکردند و خواهان انتقال جنگ به داخل ایران بودند.
[3] . یکی از شواهد این امر، برونداد سفر ترامپ به عربستان و حمایت او از اعلان جنگ تمام عیار عربستان علیه قطر میباشد که در نهایت به چنددستگی در شورای همکاری خلیج فارس، محاصره قطر و استقرار ارتش ترکیه در این کشور (بیخ گوش عربستان) انجامید.