">

سیاسی و روابط بین الملل

نگاهی راهبردی به مدیریت تغيير اجتماعي در جمهوری اسلامی ایران – قسمت اول

یادداشت پیش رو به قلم دکتر حسین عصاریان نژاد استاد دانشگاه در مبحث جامعه شناسی تغییرات اجتماعی در جمهوری اسلامی با نگاه راهبردی است که در دو قسمت ارایه می گردد. در قسمت اول به توضیح محورهای این تغییرات و حوزه های آن می پردازد:

11 مارس 2018 11:56

 

در مباحث جامعه‌شناسي، مسائل اصلي در دو حوزه نظم و تغيير مطرح می گردد؛ تغيير در واقع كنش‌ها و واكنش‌هايي است كه در برابر نُرم‌ها، هنجارها، ميل به جابه‌جايي، ارتقاء يا مقاومت داشته اما نظم، واكنش مثبتي را شامل می شود كه در مرحله اول در برابر نُرم‌ها و هنجارها پذيرش و در مرحله دوم،‌ نوع روابط با نُرم‌ها و هنجارها را تحت يك‌ قاعده و قانون تنظیم می نماید و وقتي اين نظم ميل به مقاومت و ميل به جابه‌جائي، تعويض یا از بين بردن پيدا كند، در جامعه ميل به تغيير شكل گرفته و اين ميل به سمت تغيير اجتماعي پيش مي‌رود.

تغيير اجتماعي نیز براساس سه محور اصلي دسته‌بندي مي‌شود:

محور اول: این محور براساس مطالبات كليدي كه حوزه تغيير يا منبع تغيير خواهان جابه‌جايي مطالبات اجتماعي است، مطرح می گردد.

محور دوم: این محور بر روي روش‌ها تكيه دارد به عبارت دیگر، روش‌هاي اعمال ارزش يا اعمال هنجار، مطرح بوده و چنانچه جامعه نسبت به آن واكنش نشان دهد، خواهان تغيير اجتماعي در روش‌ها بوده و نوع مديريت ارزش‌ها، مديريت هنجارها و مديريت نُرم‌ها را كاملاً مشخص مي‌كند.

محور سوم: این محور بنيان‌هاي اجتماعي را شامل می شود كه براساس اين بنيان‌ها،‌ ارزش‌ها و هنجارها شكل مي‌گيرد که اين نوع تغيير خود يك تغيير زيربنائي بوده و واكنش منفي به ارزش‌ها و هنجارها در سطح بالا با سطح كنش‌های وسيع و انقلابي بوده كه مايل است تغيير اجتماعي به‌صورت زيربنائي شكل گيرد.

در مباحث جامعه‌شناسي نظم، معمولاً تغيير به‌صورت‌هاي زير دسته‌بندي مي‌شود:

در شكل اول، متقاضيان تغيير در برابر نظم، احساس ناكارآمدي مي‌كنند يعني در جامعه نوعي اختلال در نظم ايجاد مي‌شود و جامعه تقاضاي تغيير را دارد و اين تقاضا در حوزه‌هاي ابزارهاي پياده‌سازي نظم يا هنجارهايي كه نظم را فراهم مي كند به دليل بروز ضعف يا ناكارآمدي در ابزارها، جامعه احساس ناكارآمدي و اختلال مي‌كند و سپس تغيير را مطالبه مي‌كند.

در حالت ديگر، ‌جامعه احساس انحطاط مي‌كند و در اين حالت چنانچه ارزش‌ها نتوانند كارآمدي لازم را ايجاد كنند يا هويت لازم در سطح جامعه را در برابر آنچه كه تحت عنوان پيشرفت و ترقي مطرح مي‌شود توليد كنند، جامعه دچار برداشت ناكارآمدي و پس‌نگري گردیده و جامعه در اين مرحله به‌سمت تغيير هويت پيش مي‌رود و احساس انحطاط اجتماعي در سطح جامعه افزايش يافته و اين احساس موجب بروز واكنش‌هاي جدي تغيير و حتي به‌همراه خيزش خواهد بود.

در بعضي شرايط، جامعه احساس وارونگي اجتماعي کرده و احساس مي‌كند ارزش‌ها، هنجارها و نمادها و اهداف كاملاً كارآمدي خود را براي پيشبرد اهداف ملي و مصاديق اهداف مورد نظر جامعه مانند رفاه، امنيت و پيشرفت و آباداني كشور از دست داده است و با بروز ناكارآمدي حاكم و حاكميت بر ارزش‌ها و هنجارها، اهداف مذكور غيرقابل دسترس خواهد بود و ميل به تغيير با يك رويكرد انقلابي و بنيادين ظهور و بروز يافته و اقشار جامعه به صحنه آمده و تغيير به‌صورت بنيادين صورت مي‌گيرد.

بر اين اساس، در دسته‌بندي اول، جامعه به‌دنبال واكنش تغيير در برابر احساس اختلال بوده و مباحثي مانند مطالبات اجتماعي، رسانه‌ها، نوع پيام‌هاي توزيعي و نوع نهادهاي مسئول پياده‌سازي نظم مطرح مي‌شود.

ضمن اینکه نگاه جامعه بیشتر به روزآمد نمودن هنجارها و ارزش‌هاي اجتماعي و تعاريفي كه حاكميت از موضوع عزت اجتماعي و منابع آن در سطح جامعه ارائه مي‌دهد، بوده و مباحثي مانند روابط اجتماعي و اين روابط چگونه و براساس چه ضرورت‌ها و نُرم‌هايي شكل مي‌گيرد، در موضوع اختلال دسته‌بندي می گردد. در واقع اینها، عواملي هستند كه در جامعه احساس اختلال ايجاد مي‌كنند.

اما در شكل دوم آن، جامعه احساس انحطاط مي‌كند که بحث مديريت شايسته اجتماعي يا مديريت كارآمد اجتماعي و ازسوي ديگر ضعف هنجارها در برابر مطالبات اجتماعي را بیان می نماید كه در اين موضوع هم به مباحثي مانند هنجارها، سازماندهي مديريت اجتماعي،‌ هدايت منابع و توانمندي‌هاي اجتماعي، خاستگاه‌هاي هدف در موضوع پيشبرد اهداف اجتماعي و در نهايت قابليت كارگزاران در فهم نيازهاي اجتماعي و طراحي و برنامه‌ريزي مناسب براي ارتقاي آن سرمايه‌گذاري می گردد.

اما در موضوع سوم كه جامعه به سمت تغيير نرفته مگر آنكه احساس كاهش كارآمدي اجتماعي كند و احساس نماید حاكميت نتوانسته قابليت لازم را براي پيشبرد اهداف ملي و وصول منافع ملي فراهم كند كه معمولاً در اين گونه رويكردها مي‌توان قيام‌هاي بزرگ اجتماعي همچون انقلاب اسلامي را شاهد بود كه در آن چهار محور اساسي مطرح بود و اين نوع تغييرات اجتماعي انهدامي كه كلاً زير ساخت‌هاي قديم را مورد حمله قرار داده و ساخت جديد را پي‌ريزي و دنبال مي‌كند در آن محسوس بود، ضمن اینکه در اين حوزه نيز مباحثي مانند ارزش‌هاي كليدي اجتماعي، هويت غالب اجتماعي، نمادهاي غالب اجتماعي و طبقات و لايه‌هاي اجتماعي رسمي و غيررسمي غالب، حاكم يا حاشيه‌اي را مورد توجه قرار دهيم و در نهايت ميزان پايداري و پايبندي جامعه و تمسك جامعه به ارزش‌هاي غالب كاهش مي‌يابد و چنانچه اين پايبندي به سمت صفر نزول كند و طبقات و لايه‌هاي رسمي و غيررسمي احساس انقباض كنند به صحنه آمده و چنانچه اين موضوع با يك مطالبه جدي هويتي همراه شود و طرد ارزش‌هاي حاكم را همراه داشته باشد و جابه‌جايي نمادهاي برجسته حاكم را طرح كند، بروز تغييرات بنيادي مطرح می گردد .

در انقلاب اسلامي شاهد بوديم تغيير لايه‌ها و قشرهاي اجتماعي، رهاسازي ارزش‌هاي غالب اجتماعي و ميل به ارزش‌ نوين اسلامي و هويت غالب اسلامي و ملي توسط مردم مطرح و جايگزين هويت نظام شاهنشاهي گردید.

درحال حاضر در جامعه مي‌توان تبليغات خارجي و فشارهاي بيروني را درك نمود كه به‌دنبال يك تغيير اجتماعي انهدامي هستند و سعي مي‌كنند جامعه را به سمت يك وارونگي اجتماعي سوق داده و برداشت ذهني مردم را به اين سمت هدایت نمایند و از این طریق به هدف خود جامه عمل بپوشانند.

شايد بتوان در حوزه مديريت تغيير اجتماعي، نوع تغيير انهدامي و مورد نياز در جامعه را در سطح احساس اختلال اجتماعي متوجه شده و بررسي نمائیم؛ چرا در جامعه نوعي نظم‌گريزي در روابط اجتماعي ایجاد گردیده كه اکنون بایستی به حالت مطلوب خود برگردد؟

باتوجه به موضوعات فوق، ضرورت تغيير مستمر اجتماعي و مديريت آن در جامعه بايستي موضوعي جدي و مورد توجه حاكميت باشد و حاكميت بايستي با تدبير، اقدام به رصد و اشراف هدايت راهبردي و كلان نماید و براساس پنج محور اصلي ارزش‌ها،‌ هنجارها، مطالبات، سازماندهي و نتيجه‌گرائي آن را به سرانجام برساند.

تغييرات اجتماعي پديده‌اي است جامعه‌پايه و مبتني بر هدايت و مطالبات عناصر ذي‌مدخل در كاركردهاي آن؛ لذا به چهار حوزه اصلي قابل تقسيم است:

  1. قابليت حاكميت براي مديريت و كنترل و برنامه‌ريزي تغييرات اجتماعي:

بر اين اساس حاكميت داراي بهترين توان و شايسته‌ترين قابليت‌ها در كنترل و برنامه‌ريزي تغيير اجتماعي است. اين مطلوب‌ترين سناريوي مدنظر هر نظام سياسي است كه مي‌بايستي در قالب برنامه‌هاي بلندمدت و كوتاه‌مدت و ميان‌مدت و موضعي در جامعه طراحي و اجراء شود.

  1. حضور عناصر مداخله گر در تغییرات اجتماعی:

این حوزه شامل زماني است كه برخي از عناصر مداخله گر ديگر در تغيير اجتماعي به صحنه آمده و داراي تكاثر در مطالبات اجتماعي فراوان يا غيرقابل انتظار كه با منابع حاكميت همخواني نداشته باشد؛ برمی گردد.

عناصر مداخله گر در این حالت حاكميت را در پذيرش مطالبات با غافلگيري و ناكارآمدي يا مقاومت مواجه ‌می سازند، در اين گونه موارد شاهد خواهیم بود با به صحنه آمدن سازمان‌ها و سمن‌هائي كه نسبت به مطالبات اجتماعي يا حواشي سياسي، اقتصادي و فرهنگي آن، داراي عكس‌العمل‌هائي هستند، شرايطي ایجاد می شود كه حاكميت در برنامه‌ريزي و كنترل دچار ضعف شده و امكان برپاسازي نظم اجتماعي مطلوب و ايجاد انسجام و يكپارچگي در رفتارها و روابط اجتماعي بين مردم و حاكميت به‌سختي طي خواهد شد، كه سناريوي دوم به اين نكته اشاره دارد.

  1. چسبندگی واکنش های اجتماعی درونی با الگوهای رفتاری بیرونی

در مرحله ديگري از تغييرات اجتماعي كه به‌واسطه عرصه جهاني شدن اطلاعات، ارتباطات و همچنين تبليغات جهاني است، به صحنه آمدن برخي از ارزش‌ها، هنجارها، نمادها و الگوهاي عمل اجتماعي غالب است که موجب مي‌شود تا واكنش‌هاي اجتماعي در محيط دروني در برابر الگوهاي رفتاري و اجتماعي بيروني يا محيط بيروني با نوعي چسبندگي و هم‌افزائي مواجه شود.

در اين شرايط،‌ حاكميت در صورت بي‌توجهي در نحوه مديريت مطالبات اجتماعي و تغييرات برخاسته از آن، دچار نوعي وادادگي در بخش‌هاي مديريت راهبردي تغيير شده و تمامي اين عوامل موجب مي‌گردد تا هنجارهاي غالب در رفتار و روابط اجتماعي به نمادي از مقاومت در برابر الگوهاي اجتماعي دروني و پذيرش الگوهاي اجتماعي بيروني تبديل و ميل به تغيير را به سمت بيگانه‌پسندي و روي‌گرداني از الگوهاي دروني كه معمولاً با برچسب سنتي،‌ ارتجاعي، پوسيده، عقب‌مانده و ناكارآمد از آن ياد مي‌شود، ‌احياء كند. (مقوله کشف حجاب دختران خیابان انقلاب را باید در این حوزه بررسی کرد.)

اين كاركرد را در سناريوي سوم تغييرات اجتماعي در نظام‌هاي گوناگون از جمله در كشور خود شاهد هستيم.

  1. براندازی و تحمیل اراده

در سناريوي چهارم؛ به‌واسطه ماهيت و گزينش جبهه فرهنگي اجتماعي توسط دشمن به‌منظور هرگونه اقدام مبتني بر براندازي يا تحميل اراده انتخاب مي‌گردد.

در این حوزه عملکرد دشمن در صحنه ارزش‌هاي كليدي، هويت غالب و چگونگی پايبندي جامعه به حمايت از زيرساخت‌هاي فرهنگي و اجتماعي در جامعه است و سپس با تمرکز بر لايه‌ها و اقشار متنوع اجتماعي، شاهد از بين بردن هرگونه قابليت حاكميت در كنترل و برنامه‌ريزي تغيير خواهیم بود.

در اين سناريو دشمن با رويكرد استكباري و تماميت‌خواهي با از بين بردن زيرساخت‌هاي تمدني و ارزش‌هاي متعالي جامعه مطالبات تغيير را به حوزه‌هاي سياسي و امنيت گسترش داده و جامعه؛ مدل نظم، پايداري و قانون‌مندي برخاسته از اصول و مباني حاكميت را از طريق قدرت اجتماعي، خيزش و جنبش‌گونه خود مورد ترديد و تهاجم قرار مي‌دهد.

در این حالت شاهد وارونگي ارزش‌ها و هويت غالب و رهاسازي نمادهاي برجسته ملي و ديني و بروز يأس و نااميدي عمومی در نيل به اهداف ملي و كليدي و تبليغ احساس بي‌آيند‌گي و تاريكي افق های آينده در سطح آحاد جامعه خواهيم بود.

 

در قسمت دوم به گزاره های راهبردی به چگونگی مقابله با وارونگی ارزش ها در نظام تغییرات اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران خواهیم پرداخت .

ادامه دارد………….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.