سابقه، زمينه ها و علل عادي سازي روابط عربستان و رژيم صهيونيستي – قسمت سوم
عريانسازي روابط تاريخي با عربستان و پارهاي از کشورهاي مسلمان شرق افريقا به دلیل ضعیف دیده شدن تل آویو در تحولات منطقه در سال 1397 است. این قسمت به موضوع سوابق عاديسازي روابط، طرح ملک عبدالله، استراتژی آشکارسازي روابط و دلايل آشکارسازي آن از زمان دولت اوباما می پردازد.
11 ژوئن 2018 09:36
مقدمه:
در قسمت اول به ذکر تاریخچه ای از چگونه گی تاسیس رژیم آل سعود توسط انگلیس و مشکلات منطقه ایی این رژیم اشاره گردید. در قسمت دوم به تاریخ مناسبات سعودي و صهيونيسم و کمکهاي خاص آلسعود به رژيم صهيونيستي براي استقرار پرداخته شد و در قسمت انتهایی انتهایی به موضوع سوابق عاديسازي روابط، طرح ملک عبدالله، استراتژی آشکارسازي روابط و دلايل آشکارسازي آن از زمان دولت اوباما می پردازد.
عاديسازي روابط
عاديسازي روابط بين عربستان و اسرائيل موضوع جديدي نيست؛ بلکه ريشههاي آن به زمان فرانکلين روزولت رئيسجمهور وقت آمريکا و ديدار او با عبدالعزيز مؤسس پادشاهي سعودي در سال 1945 بازميگردد.
در آن تاريخ، آلسعود معامله خود را با آمريکا براساس «نفت براي آمريکا و امنيت براي عربستان» عملي کرد و آنجا بود که روزولت در حضور پادشاه سعودي به طور مشروح در مورد تصميم تشکيل رژيم صهيونيستي در منطقه و لزوم حمايت عربستان از آن سخن گفت.
رشيد علي، کارشناس عرب، با تشريح چگونگي سلطه آلسعود بر جزيره العرب با کمک استعمارگران غربي و قرار دادن نام خود بر اين سرزمين به مناسبات پيدا و پنهان حکومت سعودي با اشغالگران قدس پرداخته و مينويسد: «در مقالهاي که اکتبر 2006 در روزنامه يديعوت آحارونوت منتشر شد، به ديدار سرّي عبدالله بن عبدالعزيز پادشاه سابق سعودي با نخستوزير وقت اسرائيل اشاره شد. اين روزنامه ماهيت يا مکان انجام اين ديدار را مشخص نکرد، البته طبيعي بود که سعوديها چنين خبرهايي را انکار کنند.»
اما شايد اولين کسي که به طور نسبتاً رسمي روابط با رژيم صهيونيستي را آشکار کرد ملک فيصل بود. وي در سال 1345ش با «شمعون شازار» رئيس وقت رژيم صهيونيستي به بهانه فرود اضطراري هواپيماي سعودي، در فرودگاه ليسبون پرتغال ديدار کرد. اين ديدار در آن زمان ضربه خوردکنندهاي براي فلسطينيها و اعراب بود.
پس از کشته شدن ملک فيصل در سال 1354، ملک خالد راه او را در پيگيري روابط با رژيم صهيونيستي ادامه داد. او اوائل زماني که به قدرت رسيد در گفتوگو با روزنامه واشنگتن پست با صراحت گفت: «ما آمادگي کامل داريم تا اسرائيل را به رسميت بشناسيم ولي اسرائيل هم بايد مشکلاتش را با همسايگان خود و فلسطينيها حل کند.»
پس از خالد در دوره ملک فهد، روابط عربستان با اسرائيل بر دو پايه استوار شد؛ ورود رسمي و جدي به پرونده فلسطين، به عبارتي تقويت روند مذاکرات صلح اعراب و اسرائيل و ثانياً گسترش روابط امنيتي و نظامي با ارتش و سرويس امنيتي اسرائيل. اين روابط تا آنجا پيش رفت که در جريان حمله اسرائيل به لبنان، تلويزيونهاي عربستان حاضر نشدند تصاوير مردم مظلوم اين کشور عربي را پخش نمايند.
فهد، وليعهد عربستان، در سال 1981 در اقدامي ناگهاني و غيرمنتظره براي حل منازعه اعراب و اسرائيل طرحي را ارائه کرد. اين برنامه، که به «طرح فهد» معروف شد، باعث گرديد عربستان از سياست اعلامي مبني بر مخالفت با موجوديت اسرائيل دست برداشته و اعلام کند: مسئله فلسطين را مشکل اصلي منازعه اعراب و اسرائيل ميداند.
بر اين اساس، شش بند از هشت بندي که در طرح فهد آمده بود، روي راههاي حل مسئله فلسطين متمرکز بود. فقط در دو بند از اين طرح به مسئله عقبنشيني از بلنديهاي جولان اشاره شده بود. در طرح فهد آمده بود در صورت آمادگي اسرائيل براي عقبنشيني تا مرزهاي 1967 و تشکيل کشور مستقل فلسطين به پايتختي قدس، همه کشورهاي منطقه خواهند توانست در صلح و صفا زندگي کند.
در طول اين سالها، سعودي به رژيم صهيونيستي به چشم يک ملت نگاه ميکرد، ملتي که به هر حال حق دارد کشوري داشته باشد ولو اينکه نتيجه آن سلب حقوق صاحبان يک سرزمين باشد. در اين خصوص، نايف المطوع، روانشناس کويتي، که به سفارش سعوديها داستانهاي مصور زيادي درباره فلسطين منتشر کرد کوشيد تا در قالب داستانهايي در کتابهاي مصورش، اين باور را در کودکان مسلمان ايجاد کند که ميتوان به اسرائيل به گونهاي مثبت انديشيد و قتلعام کودکان مظلوم غزه را فراموش کرد. انتشار اين مجموعه با حمايت وزارت خارجه دولت آمريکا همراه بوده است و باراک اوباما و هيلاري کلينتون، رسماً در ضيافتي در کاخ سفيد از نايف مطوع تمجيد و تقدير کردند. اما اينها بخشي از داستان عاديسازي قتلعام کودکان مظلوم فلسطيني و داستان رنج بيپايان آنهاست. واقعه مهمتر را بايد در نقش حکام عربي به ويژه آلسعود ديد که به اقتضاي افکار عمومي مسلمانان، خوب سخن ميگفتند؛ اما عملکردي به غايت مخرب داشتند.
طرح ملک عبدالله
عبدالله، پادشاه سابق عربستان، در سال 2007 يعني دو دهه پس از طرح ملک فهد طرحي را براي سازش عربي اسرائيلي ارائه داد که با طرح فهد تفاوت اصولي نداشت فقط لحن آن نرمتر بود و در خصوص بازگشت آوارگان هم به پرداخت غرامت به جاي برخورداري از حق بازگشت اشاره داشت. انعطافي که در اين بند وجود داشت، اين بود که مشکل پناهندگان بايد با توافق اسرائيل حل شود، بدون آنکه رعايت همه مواد قطعنامه 194 سازمان ملل ضرورت داشته باشد. در نشست بيروت که طرح عبدالله در آن پذيرفته شد، براي تعيين راهحل مشکل پناهندگان بسيار سختگيرانه عمل و قرار شد اين مسئله براساس قطعنامه 194 سازمان ملل حل شود؛ به اين معنا که اجراي همه مواد اين قطعنامه ضروري و لازم باشد. در طرح عبدالله تحولاتي که بين اعراب و اسرائيل به وقوع پيوسته است، مورد توجه قرار گرفت. طرح فهد ميگفت کشورهاي منطقه خواهند توانست در صلح و صفا زندگي کنند، اما طرح عبدالله به صراحت از پايان نزاع با اسرائيل و توافقنامههاي صلح و برقراري روابط طبيعي با آن در چارچوب يک صلح کلي سخن ميگفت.
آشکارسازي روابط
پنهانسازي روابط در واقع يک استراتژي بود که بر سر آن ميان تلآويو و رياض توافق شده بود. اين آموزه حداقل يک دهه قبل از تأسيس رسمي رژيم صهيونيستي ميان مقامات ارشد وقت انگليس و آمريکا – چرچيل و روزولت – مورد توجه بود و بر آن تأکيد ميشد. در سالهاي پاياني حکومت ملک فيصل شايد به دليل تلاش او براي زدودن خاطره تحريم نفتي 1971 از ذهن غرب و رژيم صهيونيستي، اين روابط و کنار رفتن رسمي عربستان به عنوان مدافع حقوق فلسطينيها علني گرديد. هر چند به دليل ترس سعوديها، اين رابطه علني به تبادل سفير و ديدارهاي رسمي و اعلامي مقامات دو رژيم نيانجاميده است.
پس از آغاز گفتوگوهاي مستقيم بين فلسطينيها و رژيم صهيونيستي، که متعاقب کنفرانسهاي اسلو و مادريد روي داد، رژيم آلسعود براي اولين بار و به طور رسمي نمايندگاني را براي شرکت در اين گفتوگوها اعزام کرد در اين هيئتها، رياست با مسئول دستگاه امنيتي عربستان، بندر بن سلطان بود که در حاشيه مذاکرات چندجانبه، جداگانه هم با مقامات ارشد اسرائيلي ملاقات و مذاکره ميکرد و خبر آن هم کم يا بيش منتشر ميشد.
بعدها و در جريان جنگ 33 روزه، بندر بن سلطان به ملاقات ايهود اولمرت، نخستوزير وقت اسرائيل، رفت و سايت سعودي «ايلاف» در همين زمان در اقدامي که در بين مطبوعات عربي سابقه نداشت، با يک افسر بلندپايه اسرائيلي مصاحبه کرد. در آن زمان، تحليلگران منطقهاي آن ديدار و اين مصاحبه را گام مهمي در برقراري روابط ديپلماتيک ارزيابي کردند.
ملاقات ترکي فيصل، يک مقام ارشد سعودي با سرلشکر موشه يعلون، فرمانده کل سابق ستاد ارتش اسرائيل، در حاشيه کنفرانس مونيخ هم رسانهاي شد. مطبوعات اسرائيلي اين ملاقات را «خيلي دوستانه» ارزيابي کرده و نيز فاش نمودند که پس از آن تلآويو يک هيأت بلندپايه ديپلماتيک را راهي رياض کرده است. ترکي فيصل در خرداد ماه 95 نيز در مؤسسه يهودي سياست خاور نزديک واشنگتن حضور يافت و با «يعقوب عميدور» مشاور سابق بنيامين نتانياهو ملاقات کرد. در اين ملاقات عميدور گفت: «در حال حاضر با وجود اتحاديه جديد عرب فرصتهاي جديدي وجود دارد و ميتوان به توافقات مهمي در زمينه امنيت و انرژي رسيد». حدود يک سال پيش از اين، يکي از مقامات اسرائيلي فاش کرد که ارتش رژيم صهيونيستي در سال 2015 نزديک به 500 نفر از افسران سعودي را در پايگاه «بولوينوم» بندر حيفا آموزش نظامي داده است. اين گزارش کمي بعد به طور رسمي در اواسط اسفند 1394، از سوي مرکز پژوهشهاي امنيت دانشگاه تلآويو نيز منتشر شد. علاوه بر آن اين مرکز گفت مشاورين امنيتي نخستوزير اسرائيل قراردادهاي مهمي را با مقامات امنيتي عربستان در زمينه آموزش نيروهاي ويژه و تجهيز به سامانههاي فناوري پيشرفته امضا کردهاند.
پس از اين بود که رسانههاي اسرائيلي از توافق دو رژيم براي برقراري روابط رسمي و راهاندازي سفارتخانهها در پايتختهاي دو طرف خبر داده و نوشتند در اين ميان عجله سعوديها بيش از اسرائيل است. در اين زمان وحام العنزي، روزنامهنگار سرشناس سعودي، در توئيت خود نوشت احتمالاً سرلشکر انور عشقي اولين سفير عربستان در اسرائيل خواهد بود.
بنا به نوشته بلومبرگ طي سه سال گذشته سه هيأت سعودي در رم، پراگ و دهلي با هيأت اسرائيلي ديدار کردهاند. همچنين گفته شده است که ژنرال انور عشقي به طور پيوسته با دوري گلد، رئيس دفتر اويگدور ليبرمن، وزير خارجه رژيم صهيونيستي، در تماس است.
دلايل آشکارسازي روابط
تلاش رژيم عربستان در علني کردن رابطه با رژيم صهيونيستي در واقع پيامي است که آلسعود براي دريافت کمکهاي ويژه اطلاعاتي و عملياتي اسرائيل و به منظور غلبه بر موج اسلامگرايي ارسال ميکند. از نظر رياض هيچ دولتي به اندازه دولت غاصب اسرائيل توانايي، تجربه و انگيزه مقابله با امواج انقلاب ايران را ندارد. به عبارت ديگر، اساساً رياض براي نجات از امواج انقلاب اسلامي، راهي جز برقراري مناسبات راهبردي آشکار با رژيم صهيونيستي نميبيند و اين در حالي است که در حوزه عربي قدرت مهمي که بتواند ايران را خنثي کند، وجود ندارد. همگرايي عراق، سوريه و يمن با ايران در واقع هرگونه امکان برخورداري عربستان از حمايت مؤثر نظامي و اطلاعاتي عربي از بين برده است.
رژيم صهيونيستي از بدو تشکيل تجربه خنثيسازي جنبشهاي مردمي، سازمانهاي انقلابي مبارز و جنگ با ارتشهاي کلاسيک را دارد و به طور خاص طي 4 دهه گذشته با گروههاي اسلامگراي لبناني و فلسطيني درگير بوده است و از اين جهت سازمان نظامي و اطلاعاتي آن تا حد زيادي ورزيده است. از سوي ديگر در سطح منطقه، رژيم صهيونيستي تنها دولتي است که هزينههاي خود را براي ريسکي که ميکند، آماده کرده است و شرايط روحي، رواني حاکم بر اسرائيل، پس از شکست در چندين جنگ با حزبالله، حماس و جهاد اسلامي و سازمانهاي نظامي مرتبط با آنها، اين امکان را در اختيار سعوديها قرار ميدهد که در درگيري با جريان انقلاب اسلامي، از حمايت همهجانبه اسرائيل برخوردار باشد.
از آن طرف در رژيم صهيونيستي هم اين نگاه وجود دارد که براي غلبه بر گروههاي اسلامگرايي که او را در لبنان، سوريه و غزه به محاصره درآوردهاند، نياز به يک «همپيمان عرب ريسکپذير» دارد که هم توانايي نسبي و هم انگيزه کافي براي مقابله با جريان اسلامگرايي شيعي و سني داشته باشد که اين هم به «آلسعود» ختم ميشود. بر اين اساس عاموس يادلين، رئيس مرکز پژوهشهاي امنيت ملي اسرائيل، حدود يک سال پيش نتايج بررسيهاي خود را بدينگونه منتشر کرد: «در صدر هر توصيهاي بايد گسترش روابط با عربستان، مصر و اردن باشد» و روزنامه نيويورک تايمز در روز دوشنبه 8 شهريور 95 نوشت: «روابط عربستان و اسرائيل نه تنها در حال بهبود است بلکه به تدريج به يک «همپيماني آشکار» تبديل ميشود که مهمترين وجه اشتراک آن «بياعتمادي به ايران» است». اين در حالي است که عربستان در مقايسه با رژيم اسرائيل چه در سطح سياسي امنيتي و چه در بعضي سطوح ديگر از توانايي کمتري برخوردار است. لذا هرگونه همپيماني اين دو به سيطره اسرائيل بر سياست، حکومت، اقتصاد و امنيت عربستان و ساير دولتهاي عربي منجر ميشود.