">

سیاسی و روابط بین الملل

عملیات روانی از منظر جهان بینی اسلامی-2

در قسمت اول این مقاله به موضوع عملیات روانی در قرآن کریم اشاره شد در ادامه به موضوع عملیات روانی در سیره نبوی و امیر المومنین اشاره می شود.

14 آگوست 2019 08:31

عملیات روانی از منظر معصومین

مقدمه:

در قسمت اول این مقاله موضوع عملیات روانی از منظر قرآن اشاره شد و در قسمت دوم به دیدگاه معصومین علیه السلام در خصوص عملیات روانی اشاره می شود .

عملیات روانی  و سیره نبوی ص  و  ائمه معصومين

مضامين بسیاری از روايات و سيره پيامبر اكرم (ص ) و ائمه معصومين حاكى از آن است كه معصومان از خدعه به عنوان شگرد عملیات روانی و عاملى مؤثر درجنگ استفاده  مى­كرده­اند. پيامبر اسلام هم در شيوه عمل نظامى خود و هم به عنوان يك اصل مهم و كارساز درجنگ با بيان صريح «اَلْحَرْبُ خُدْعَةٌ»(حرعاملی، 1414، ج 15، ص 133) بر استفاده از اين تدبير نظامى تاكيد داشتند. مسلمانان نيز با پيروى از انديشه و سيره نبى مكرّم (ص)،در جنگ­هاى خود از خدعه بهره مى­گرفتند.

سیره نبوی:

تاريخ پرافتخار صدر اسلام، سرشار از نمونه­هاى بسيارى از به كارگيرى فريب در جنگ­ها است.که در ادامه به برخی از آنها اشاره می­کنیم:

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (ص) نقل می­کند که آن حضرت فرموده­اند: «به من پنج چیز داده شده است که قبل از من به هیچ کس داده نشده است: …یاری شدم با وحشتی که از من در دل دشمنان از فاصله­ای به اندازه مسیر یک ماهه می­افتد… »(شیخ صدوق، 1374، ص 241) در این حدیث شریف پیامبر اکرم(ص) اذعان می­دارد که خدای سبحان در دل دشمنانش ترس و وحشت انداخته است به عبارت دیگر خدا هم با انداختن ترس در دل دشمنان آن حضرت، به یاری پیامبر و مسلمین آمده است یعنی خدا از همان آغاز نبوت پیامبر با عملیات روانی به یاری اسلام آمده است.

عملیات روانی از منظر معصومین

در روایات دیگری نیز دیده می­شود که پیامبر فرموده­اند: «قریش را هجو کنید زیرا که این کار برای او از تیر انداختن به سویش سنگین­تر است»(هندی، 1409، ج3، ص 578) هجو و هجا از مصدر «هجا، یهجو، هجواً» عربی گرفته شده و در لغت به معنی برشمردن عیب‌های کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن، مذمت و بدگویی از کسی و لعن و نفرین است. هجو در اصطلاح ادبی به نوعی شعر غنایی اطلاق می‌شود که بر پایه­ي نقد گزنده و درد ‌انگیز بنا می‌شود و گاهی به سر حدّ دشنام یا ریشخند مسخره­آمیز و دردآور می‌انجامد. (نیکوبخت، 1380، ص 27) بنابراین هجو می­تواند به راحتی خشم طرف مقابل را برانگیخته و قدرت تفکر و تصمیم­گیری را از وی بگیرد. این امر علاوه بر از بین بردن هیبت و شکوه طرف مقابل در دید نیروهای خودی، باعث کوچک شمرده شدن وی در دید هم­پیمانانش هم می­شود و به عبارت دیگر حیثیت وی را لگد مال می­کند.

نمونه دیگری که می توان به عنوان فریب از آن یاد نمود اقدام نعيم بن مسعود اشجعی در جنگ خندق است وی با اخذ مجوز از پیامبر و با مخفی نگه داشتن آیین خود، و ابراز خیرخواهی برای متحدین خندق آنها را فریفته و اتحاد آنها را تبدیل به افتراق نمود گزارش این ماجرا به نقل از ابن هشام چنین است: به استناد برخی احادیث دیگر می توان از شایعه هم در جنگ برای فریب دشمن استفاده نمود. انتشار شایعات، می تواند نقش تعیین کننده ای در جنگ ایفا نماید.

در سیر غزوات پیامبر اکرم(ص)، گاهی شاهد به کارگیری ماهرانة شایعات به عنوان ابزار جنگ روانی هستیم. اینکه پیامبر (ص) بعد از شنیدن خبر تحرکات یهود بنی قریظه در تحریک مشرکین به جنگ با مسلمانان و دادن وعده همکاری به آنها، برای دفع این خیانت یهود به منبر رفته و اعلام می کند که «يهود بنى قريظه افرادى را پيش من فرستاده و گفته اند اگر ما (مسلمانان) با ابوسفيان به جنگ برخاستيم، به يارى و كمك ما خواهند شتافت»، (مجلسی، 1403، ج20، ص 246) این  اقدامی  است هوشمندانه در زمینه شایعه سازی و هدف آن هم تنها از بین بردن اتحاد احتمالی است که میان یهود و مشرکی برقرار خواهد شد. این اعلام پیامبر باعث می شود که خبر به صورت شفاهی در میان مردم پخش شده و در نهایت به گوش جاسوسان و همپیمانان دشمن هم برسد آن وقت است که یک شایعه بی اساس، مانع بروز خسارت های فراوان در جنگ خواهد شد.

عملیات روانی از منظر معصومین

اقدام دیگر پیامبر عظیم الشان اسلام برای شایعه سازی در ماجرای غزوه بنی لحیان دیده می شود . آنجا که آن حضرت قصد تادیب قبیله بنی لحیان را دارد اما شایعه ای مبنی بر حرکت سپاه اسلام به سمت شام را طراحی می کند به نحوی که حتی مسلمین هم این شایعه را باور می کنند و بعد هم وانمود می کند که واقعا حرکت سپاه اسلام به سمت شامات است. هدف این شایعه در واقع انحراف دشمن است لذا وقتی شایعه کاملا پخش شد و به گوش دشمن هم رسید و آن را باور نمود، پیامبر(ص) مسیر حرکت را تغییر داده و به سمت بنی-لحیان حرکت می نماید. همین شایعه بی اساس (حرکت به سمت شام) باعث غافلگیری بنی لحیان و فرار آنها می شود. ماجرای جنگ احزاب و اقدام نعیم بین مسعود و بر هم زدن اتحاد احزاب، که با اجازه پیامبر(ص) انجام شد را هم می توان به عنوان جواز ایجاد شایعه در نظر گرفت.

از دیگر شیوه هائی که در حالت عادی حرام است ولی برای عملیات روانی در جنگ می  توان از آنها استفاده نمود دروغ است.دروغ، به تصریح روایت پیامبر (ص)، در جنگ جایز می شود آن حضرت به امیر المومنین (ع) می فرمایند:  « ثلاثه يحسن فيهن الكذب: المكيده فى‏الحرب…. »(حرعاملی، 1414، ج 12، ص 252) اى على! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملى نيك به شمار مى‏رود:نيرنگ زدن در جنگ و …. از حضرت امام صادق عليه السلام  نیز روايت شده است:  «كل كذب مسوول عنه صاحبه يوما الا كذبا فى‏ثلاثه: رجل كائذ فى‏حربه و هو موضوع عنه» (کلینی رازی، 1388، ج2، ص 342) در روز قيامت، گوينده هر دروغى بازخواست مى‏شود، جز از سه مورد: يكى اينكه شخصى كه در حال جنگ، (دشمن را) فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مى‏شود.

از دیگر اقداماتی که می توان از آن به عنوان ابزار عملیات روانی یاد نمود دعوت و مذاکره  قبل از جنگ است. اسلام به اقتضای طبیعت و ساختار خود، دین دعوت و مذاکره  است. زیرا هدف اسلام، هدايت بشر به سوى كمالات انسانى است و جنگ در اسلام موضوعيت ندارد. لذا ابتدا بايد دشمنان را به سوى معارف اسلام دعوت و اگر نپذيرفتند و در صدد مخالفت با نظام اسلامى برآمدند، آنگاه با آنها پيكار كرد، قرآن کریم در سوره آل عمران 104 «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» باید از شما گروهی باشد که بسوی خیر فرا بخواند.

عملیات روانی از منظر معصومین

در همین باره داریم که پيامبر اكرم (ص) به حضرت على (ع) به هنگام اعزام او به يمن مى‌فرمايد: «يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ، وَ اللَّهِ لِأَنْ يَهْدِيَنَّ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا، خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ، وَ لَكَ وَلَاهُ يَا عَلِيُّ»(نوری طبرسی، 1408، ج 11، ص 30) اى على! با هيچ فردى تا او را به اسلام دعوت نكرده‌اى پيكار نكن؛ به خدا قسم، اگر خداوند به دست تو يك نفر را هدايت كند برايت بهتر است از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى‌كند و تو مالك آن باشى!

در روایت دیگری از حضرت امیر (ع) آمده است كه رسول خدا (ص) فرمود:« لَا يُغْزَ قَوْمٌ حَتَّى يُدْعَوْا»(نوری طبرسی، 1408، ج 11، ص 30)با هيچ قومى نبايد وارد جنگ شوى مگر آن كه او را به اسلام دعوت كرده باشى.

گزارش دیگری که از عملکرد نبی مکرم اسلام (ص) در زمینه عملیات روانی به ما رسیده است در ماجرای فتح مکه است تاریخ، نقل می­کند سپاهیان اسلام پس از فرود آمدن در نزدیکی مکه، مأمور شدند در کلیه نقاط مرتفع، آتشی روشن کنند تا شعله‏های آن خانه‏های مکه را روشن سازد و رعب و وحشتی در دل آنان به وجود آورد.

عملیات روانی از منظر معصومین

در ادامه این واقعه دارد که ابوسفیان مسلمان شد . هنگامی که پیامبر حرکت نمود به عباس فرمود: «اباسفیان را در محلی زندانی کن که حجم زیاد سپاه اسلام را مشاهده کند. عباس نیز او را زندانی کرد و قبائل به همراه پیامبر، دسته دسته از مقابل ابوسفیان عبور کردند. دسته­ای عبور کرد، ابوسفیان پرسید عباس اینان چه کسانی هستند؟ عباس پاسخ داد این قبیله غفار می­باشد ابوسفیان گفت قبیله غفار با ما چکار دارد؟ سپس قبیله جهنیه عبور کرد ابوسفیان همان سخن را تکرار کرد تا اینکه دسته­ای که تاکنون مانند آن را ندیده بود عبور کرد، پرسید اینها چه کسانی هستند؟ عباس گفت اینها انصار می­باشند و سعد بن عباده پرچمدار آنهاست. سپس سعد بن عباده گفت: ای اباسفیان امروز روز کارزار است امروز کعبه روا می­شود ….در آخر خود رسول خدا (ص) در کتیبه خضراء از مهاجرین و انصار عبور کرد، در حالى که نفرات کتیبه آنچنان غرق آهن شده بودند که جز حدقه چشم از ایشان پیدا نبود، ابوسفیان پرسید اینها کیانند: اى اباالفضل؟ گفتم این رسول خدا (ص) است که با مهاجرین و انصار در حرکت است. ابوسفیان گفت: اى اباالفضل! سلطنت برادرزاده­ات عظیم شده، گفتم واى بر تو سلطنت و پادشاهى نیست. بلکه نبوت است، گفت: بله حالا که چنین است.» وقتی ابوسفیان از دیدن آرایش و رژه سپاهیان اسلام خوب هراسید و رعب و وحشت در دلش جای گرفت ظاهرا پیامبر (ص) که از ابتدا قصد به کارگیری وی، در عملیات روانی را داشتند وی را به صورت کاملا هدفمند آزاد می­نمایند تا به جمع یاران خود پیوسته و آنها را از جنگ با مسلمین منصرف سازد .در ادامه روایت این مساله کاملا مشهود است: عباس به پیامبر عرض کرد: ابوسفیان مرد جاه‏طلبی است، امتیازی برای او قائل شوید. پیامبر (ص) فرمود: « هر کس داخل خانه ابوسفیان شود در امان است و هر کس به مسجدالحرام پناه ببرد در امان است و هر کس در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد او نیز در امان است. سپس عباس به ابوسفیان گفت: با سرعت به سراغ مردم مکه برو و آنان را از مقابله با لشکر اسلام برحذر دار. ابوسفیان وارد مسجدالحرام شد و فریاد زد: ای جمعیت قریش! محمد با جمعیتی به سراغ شما آمده است که هیچ قدرت مقابله با آن را ندارید، سپس افزود: هرکس وارد خانه من شود در امان است، هر کس در مسجدالحرام برود در امان است و هر کس در خانه را به روی خود ببندد در امان خواهد بود. سپس فریاد زد: ای جمعیت قریش! اسلام بیاورید تا سالم بمانید. همسرش هند، ریش او را گرفت و فریاد زد: این پیرمرد احمق را بکشید! ابوسفیان گفت: رها کن! به خدا اگر اسلام نیاوری تو هم کشته خواهی شد، برو داخل خانه باش! »

در این گزارش می­بینیم که پیامبر (ص) ابتدا با دستور روشن کردن آتش، توان نظامی و جمعیت نیروهای خود را چند برابر جلوه   می­دهد و با این کار باعث ترس عناصر اطلاعاتی و جاسوسی دشمن می­شود و بعد از اینکه یکی از بزرگان دشمن را اسیر می­کند باز هم با نمایش قدرت خود و القاء این مساله که رویارویی با این سپاه نتیجه­ای جز مرگ ندارد و تنها راه فرار از این مرگ، قبول اسلام است به وی، او را به عنوان عنصر قابل اعتماد دشمن، آزاد می­کند ابوسفیان بعد از این جریان در نقش سفیر پیامبر عمل می­کند و با بیان آنچه که دیده است مقاومت مکه را شکسته و به مردم امان می­دهد و در نهایت، پیامبر اکرم، به وسیله عملیات روانی مکه را بدون خون­ریزی فتح می­کند.

عملیات روانی از منظر معصومین

سیره امیر المومنین:

در روایت دیگر عـدى بـن حاتم مى گويد: روزى كه حضرت على (ع) در صفين با معاويه مواجه شد، با صداى بلند به اصحاب خود فرمود: «وَ اللّهِ لاََقْتُلَنَّ مُعاوِيَةَ وَ اَصْحابَهُ» به خدا قسم! معاويه و اصحاب او را خواهم كشت! سپس به آهستگى فرمود: «ان شاء اللّه» و من كه نزديك او بودم عرض كردم يا اميرالمؤمنين! تو بر آنچه فرموده بودى، قسم خوردى، امّا بعد جمله ان شاء اللّه را ادا فرموديد. على (ع ) فرمود: «الحرب خدعه»، مردم مرا به راست گفتارى مى شناسند. قصدم اين بود كه اصحابم را تحريص و تشجيع كنم تا انسجام خود را حفظ نمايند.»(نوری طبرسی، 1408، ج 11، ص 102)

در روایت دیگری که در شرح نهج البلاغه و نیز در کتاب صفین دیده می­شود امیرالمومنین (ع) جواز اجرای عملیات روانی را علیه معاویه و لشکر شام صادر می­کند در این روایت آمده است: «عدى بن حاتم طايى برخاست و به على عليه السلام گفت: اى اميرالمومنين! نزد من مردى است كه هيچ كس همتاى او نيست و او مى­خواهد به ديدار پسر عمويش حابس بن سعيد طايى به شام برود و اگر او را فرمان دهيم كه با معاويه ديدار كند شايد بتواند او و مردم شام را در هم شكند. على (ع) فرمود: آرى پيشنهاد خوبى است و سپس عدى او را به اين كار فرمان داد نام آن مرد خفاف بن عبدالله بود. خفاف پس از آنكه پيش پسرعموى خود، حابس بن سعد، رسيد –حابس سالار مردم قبيله طى در شام بود- و با او گفتگو كرد و گفت: با عثمان در مدينه بوده و سپس همراه على عليه السلام به كوفه آمده است. خفاف مردى خوش ظاهر و زبان آور و اهل شعر بود.حابس فرداى آن روز خفاف را پيش معاويه برد و گفت: اين پسر عموى من است كه هر چند با على به كوفه آمده ولى در مدينه همراه عثمان بوده است و مردى مورد اعتماد است. معاويه به خفاف گفت: درباره عثمان بگو.  گفت: آرى مكشوح او را محاصره كرد و حكيم درباره او فرمان صادر كرد و عمار ياسر آنرا اجراء نمود. سه تن درباره كار عثمان به تنهايى كوشش كردند تا او را از ميان بردارند و آنان عدى بن حاتم و اشتر نخعى و عمروبن حمق بودند و دو تن ديگر و طلحه و زبير در مورد كشتن او كوشش كردند و على از همه مردم از خون عثمان مبراتر است. معاويه پرسيد: سپس چه شد؟ گفت: آن گاه مردم براى بيعت با على همچون پروانگان هجوم آوردند و آن چنان بود كه رداها از تن مى­افتاد و كفش­ها گم مى­شد و سالخوردگان زيردست و پا مى­ماندند؛ و نه او از عثمان ياد كرد و نه از عثمان پيش او نام برده مى­شد و سپس آماده حركت شد و مهاجران و انصار سبك بار همراهش حركت كردند و سه تن همراهى با او را در جنگ خوش نداشتند و آن سه تن سعد بن مالك و عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه بودند و على هيچكس را به زور وادار به شركت [در جنگ] نكرد و به همانان كه سبك بار همراهش شده بودند بسنده كرد و حركت كرد تا به كوهستان­هاى قبيله طى رسيد در اين هنگام گروهى از قبيله ما به يارى او آمدند و او با ايشان مى­توانست مردم را فرو كوبد. ميان راه به او خبر رسيد كه طلحه و زبير و عايشه به بصره رفته­اند مردانى را به كوفه گسيل داشت و آنان را فرا خواند كه دعوتش را پذيرا شدند و به بصره حركت كرد و آن شهر به تصرفش درآمد و سپس به كوفه بازگشت. كودكان و سالخوردگان و عروس­ها همگان از شوق و شادى ديدارش شتابان به حضورش شتافتند، و من در حالى از على (ع ) جدا شدم كه آهنگى جز براى حركت به شام نداشت. معاويه از گفتار خفاف هراسان شد. در اين هنگام حابس به معاويه گفت: اى امير، او براى من شعرى خواند كه عقيده مرا درباره عثمان تغيير داد و على را در نظرم بزرگ ساخت . معاويه گفت: اى خفاف ! آن شعر را براى من بخوان و وى شعرى براى او خواند كه [مضمون] مطلع آن چنين است:«در حالى كه شب دامن گسترده بود و پهلوى من بر بستر آرام نمى­گرفت چنين سرودم»

در اين شعر، چگونگى احوال و كشته شدن عثمان را آورده است و چون طولانى است از بيان تمام آن خوددارى مى كنيم و او چنين مى­گويد: «همانا گذشت آنچه گذشت و روزگار بر آن سپرى شد همچنان كه گذشته ­ها سپرى شده است و من سوگند به كسى كه مردم براى او حج مى­ گذارند سوار بر شتران لاغر اندام باريك ميان بودم…» گويد: معاويه [از شنيدن آن] در هم شكست و به حابس گفت: چنين مى­پندارم كه اين شخص جاسوس على است. او را از پيش خود بيرون كن كه مبادا مردم شام را بر ما تباه كند.(ابن ابی الحدید، 1388، ص 110)

در این روایت عملکرد خفاف که با مجوز حضرت علی (ع) انجام شده است را می­توان یکی از مصادیق بارز عملیات روانی دانست در این گزارش خفاف نه با دروغ و وارونه جلوه دادن حقیقت و نه با تهمت بلکه با تبیین حقیقت و اعلام آن، به صورت شعر(که دارای جذابیت باشد و مخاطب را جذب نماید) توانست هم بر پسر عموی خود و هم بر معاویه تاثیر بگذارد معاویه هم که دید سخنان خفاف می­تواند باعث تشکیک در دل مردم شام که در واقع سربازان وی بودند بشود دستور کنترل وی و عدم ارتباط او با مردم را صادر نمود. در واقع عمل خفاف هم مقابله با عملیات روانی دشمن است و هم عملیات روانی علیه وی، که از طریق بزرگ نمایی به ترساندن دشمن دست پیدا کرد.

 

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.