">

مقصد نظام آموزشی کشور کجاست؟

در نظام های اجتماعی و فرهنگی، حرف اول را فضای غالب می زند، کارمندان، دانشجویان و دانش آموزان که وارد اجتماع مربوط به خود می شوند، فضای غالب، آنها را جذب می کند. درفضای جامعه بشری و بخصوص در دنیای امروز مسئله های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی را باید ابتدا فرهنگی کرد و به عنوان یک ارزش در جامعه نهادینه نمود و آنگاه انتظار پذیرش عمومی داشت و ...

24 دسامبر 2016 07:15

ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم تقریبا همه منابع  و سرمایه خود را از دست داد و تنها با تکیه بر نظام آموزشی، خود را بازسازی و احیا کرد و اکنون به عنوان یکی از قدرت های بزرگ دنیا مطرح است و در بسیاری از رشته ها در دانشگاه ها و مدارس بر اساس سنت و فرهنگ بومی خود و دریافت تجدد و بومی کردن آن با فرهنگ ژاپنی ، تبدیل به یک قدرت جهانی شد. چون موفق شد در سه سطح فرهنگ معرفتی ، فرهنگ تخصصی و فرهنگ عمومی هم افزایی و هم گرایی ایجاد کند.

در نظام های اجتماعی و فرهنگی، حرف اول را فضای غالب می زند، کارمندان، دانشجویان و دانش آموزان که وارد اجتماع مربوط به خود می شوند، فضای غالب آنها را جذب می کند. درفضای جامعه بشری و بخصوص در دنیای امروز مسئله های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی را باید ابتدا فرهنگی کرد و به عنوان یک ارزش در جامعه نهادینه نمود و آنگاه انتظار پذیرش عمومی داشت.

حتی افت فروش یک کارخانه را باید از سطوح فرهنگ تخصصی پشتیبانی گرفت و اتاق فکر متشکل از اساتید علوم انسانی، جامعه شناسی و مدیریت را باید ابتدا فعال و نقشه راه آن را ترسیم کرد و سپس سطوح فرهنگ عمومی را برای حل آن مسائل درگیر کرد.

اگر نگاهی به دانشجویانی که در ابتدای ورودشان به دانشگاه ها بیندازیم به صورت کلی سه گروه را تشکیل می دهند. گروه اول، دارای هنجارهای متناسب با ارزش های دینی و ملی که هیچ نیازی به نظارت ندارند و باید در جهت تعمیق و بار ور شدن باورهایشان تلاش کرد.

گروه دوم، افرادی که نسبت به ارزش های دینی و ملی کم توجه هستند، واما گروه سوم، افراد بی تفاوتی هستند که متناسب با فضای غالب در محیط های آموزشی و دانشگاهی تغییر رویه در فکر و رفتار می دهند. اینجاست که آن سطوح معرفتی و تخصصی نقش آفرینی دارند که اگر فضای غالب در سطح معرفتی و تخصصی در عمل و رفتار و با تکیه بر قوانین موجود در عرصه های تخصصی و کارمندی ، اساتید و دانشجویان و نهادینه کردن این قوانین به عنوان فر هنگ غالب در محیط آموزشی تلاش کنند در پایان هر دوره تحصیلی ما شاهد شیفت تعداد قابل توجهی از دو گروه دوم و سوم  به سمت گروه اول هستیم. اما از آنجا که نظام آموزشی و بخصوص دانشگاه ها در این زمینه کارویژه خود را  فرآموش کرده اند قضیه کاملا بر عکس شده است .

راه اصلی مواجهه درست و موفق با هر مسئله ای،تاکید بر هنجارهای انسانی، فرهنگ و عرف های عمومی جامعه بوده و نهادینه کردن آن با ویژگی های شهروندی در بستر قانون سازمانی و بالا بردن هزینه های تخلف از آن است بنابراین تا زمانی که تخلف از قانون هزینه ای ندارد یا هزینه های آن بسیار ناچیز است در همه زمینه ها با چالش مواجهه خواهیم بود.و به تعبیر دیگر، در هر استراتژی فرهنگی و اجتماعی نه یک نهاد و سازمان خاص بلکه کل حکومت و نظام آموزشی باید خود را درگیر مسئله مربوطه کنند.

اصولا یکی از ویژگی های حکومت متمدن اعمال قدرت سیاسی است. به این معنا که همه نقش های کار گزاری به صورت دقیق و روشن و با کمترین ابهام در عرصه های معرفتی و تخصصی تبیین و ابلاغ شود و حکومت برای اجرای سیاست های ابلاغی با تمام توان نظارت و پشتیبانی نماید.

اتفاقا مخاطب اصلی معارف دینی درموضوع هنجارها و ناهنجاری های جامعه گروه های متفکر است، یعنی فساد و صلاح هر جامعه ای منوط به فساد و صلاح  علماء و امراء است چون این دو گروه محل رجوع هستند. تازمانی که مدارس ، دانشگاه ها و نظام آموزشی کشور دچار بحران هویت هستند و از اندیشه و معرفت دینی فاصله دارند یا بهایی به آن نمی دهند چگونه می توان انتظار داشت تمایلات و رفتار های ناهنجار تقلیل یابد و نتیجه آن خواهد شد که نظام آموزشی به عنوان یک قطار در حال حرکت مسیر خود را می رود و مقصد دیگری دارد و توجه چندانی به کار ویژه های سطوح معرفتی  و تخصصی ندارد در عین حال در کوپه های از این قطار قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، دعای کمیل، زیارت عاشورا و….هم خوانده می شود.

کل نظام آموزشی ما در عرصه های چیستی ، چرایی و چگونگی فضای هنجاری و ناهنجاری دچار خطا در اندیشه ، سیاستگذاری و اجرا هستند . به عنوان مثال از سه دهه گذشته تا حالا چقدر همایش، نشست، جلسه، دستورالعمل و بخشنامه در خصوص مسئله حجاب در جامعه و نظام آموزشی داشته ایم اما چرا به نتیجه مطلوب یا ممکن نرسیده ایم؟ آیا از خود سوال کرده ایم  که کار علمی در این زمینه برای عدم موفقیت انجام شده است؟ یا صورت مسئله را پاک کرده و ناکار آمدی خود را در عرصه های اندیشه ای ، سیاستگذاری و اجرایی را،  متوجه عوامل بیرونی کرده ایم ، هر چند دشمنی دشمن در همه زمینه ها امری طبیعی است و در غالب جنگ نرم تهاجم فرهنگی و برنامه ریزی شده غرب یک واقعیت است. ولی هیچگاه پرسیده ایم که واقعا برای مسئله هایمان کار علمی کرده ایم؟ آیا مسئله ها را از شبه مسئله ها تفکیک نموده ایم؟ آیا به ریشه و اساس مسائل پرداختیم یا خودمان را درگیر حاشیه ها کردیم؟ و آیا این مسئله ها را در کل نظام معرفتی نهادینه و نظام تخصصی حکومت را درگیر مسئله اصلی کرده ایم یا آن را به حوزه های غیر حرفه ای واگذار کردیم ادامه دارد……

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.