آزمودهها و آموزههای نهضت پانزده خرداد
بازخوانی نهضت 15خرداد و سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی ایران
مقدمه
قیام 15 خرداد نقطهی عطفی در تاریخ معاصر ایران است که برخلاف انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت که جریان ملی و مذهبی به میدان آمده بود و در آن میتوان به دخالت فراماسونرها و جریانهای خارجی هم اشاره کرد، در خیزش 15 خرداد روحانیت و جریان اسلامی تنها به میدان آمد. ساختاری که برای قیام 15 خرداد ترسیم میشود این گونه است که در رأس آن امام خمینی بهعنوان مرجع تقلید و در ضلع دیگر، روحانیت و حوزههای علمیه و هیئتهای مذهبی و جریانهای فکری اعتقادی و ضلع سوم آن، مردم قرار دارد. این قیام از آغاز برای اسلام و در راه قرآن بود.
برای تبیین نهضت بایسته است رابطه ای بین 15 خرداد و سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی برقرار شود و سه پرسش کلیدی طرح می شود:
- اول: آیا جنبش 15 خرداد 42 میتواند الگوی مناسبی برای تبیین سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی در دهه 90 باشد؟ یعنی این رخداد با هر عنوانی چه جنبش چه قیام یا واقعه تاریخی که در دهه 40 روی داده است آیا امروزمیتواند الگوی مناسبی برای سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی باشد؟
- دوم: کدامیک از اهداف جنبش 15 خرداد اکنون در جمهوری اسلامی بهبار نشسته است وکدامیک هنوز نیاز به تلاش بیشتر برای دستیابی به آن دارد؟ بحث فقر و مبارزه با استبداد و استعمار… آیا به این دسته اهداف رسیده ایم یا نرسیده ایم؟
- سوم: چه عواملی در وضع کنونی میتواند انقلاب اسلامی را به عقب و به دوران سیاسی پیش از 15 خرداد برگرداند؟ جدای اینکه حاکمیت امروز اسلامی است، به هر حال نظام های سیاسی دارای کارکردها ورفتارهایی است و مشترکاتی با هم دارند. حال چه عواملی اگر روی دهد ما را به وضعیت قبل از15 خرداد میرساند؟
این پرسش ها درباره قیام 15 خرداد مقدمه نشست کارشناسی بخش سیاسی سایت راهبرد ملی بودکه در آستانه پنجاه و چهارمین سالگرد قیام برگزار گردید وخلاصه آن قبلا منتشر شد. اینک ماحصل این نشست باعنوان آزموده ها وآموزه های نهضت 15خردادبه طور کامل ارایه می گردد.
در بازخوانی و واکاوی نهضت 15 خرداد بایسته است آن را در دو بخش بررسی کنیم: آزمودهها و آموزهها. زیرا کنشگران در هر آزمون تاریخی در دل رخداد برای نسلهای آینده آموزه ای دارد. البته آزمون تاریخی خود آمیزهای از اندیشه و عمل است که بهصورت “رویداد دورانساز” ظهور مییابد و سرشت آن، سرنوشت یک قوم و ملت و جامعه را دگرگون میکند. از نظر دیگر، در بررسی هر رخداد تاریخی باید از چیستی، چرایی و پیامدهای آن سراغ گرفت.
بخش نخست: آزمودهها
تبارشناسی
برای روشن شدن مسئله به دوران پس از رحلت آیتالله بروجردی باز میگردیم و مییابیم که هنگام حیات ایشان، آمریکا بهدنبال تغییر و تحول جامعه بود، حال آنکه جایگاه مرجعیت امکان اجرای طرح “کندی “را نمیداد. پس از درگذشت ایشان، آمریکا پنداشت که دیگر مرجعیت شیعه ناتوان است. از اینرو، کوشید مرجعیت را به نجف اشرف انتقال دهند و بیدرنگ طرحی که آمریکا برای تغییر و تحول ساختار فرهنگی، نظامی و سیاسی ایران آماده کرده بود را به شاه ابلاغ کرد و شاه مجری این طرح شد که نخستین گام آن، اجرای لایحه اصلاح قانون انجمن های ایالتی ولایتی( مصوب اولین دوره مجلس شورای ملی برای تشکیل شوراهای استان و شهرستان) و حذف شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید از شرایط انتخاب شوندگان بود.
پس از سفر شاه به ایالات متحده و تفاهم آمریکا و انگلیس، اسدالله علم، نخستوزیر، در دوره تعطیلی دو مجلس، این طرح را اجرا کرد که این اقدام، هم خلاف قرآن و اسلام بود و هم خلاف قانون اساسی؛ زیرا در تعطیلی مجلس، دولت اجازهی این کار را نداشت. درهر حال این لایحه در غیاب مجلس در تاریخ 15 مهر1341به تصویب هیات وزیران رسید و منتشر شد، بسیاری از علما و مراجع در مرحلهی اول علیه آن قیام کردند و دولت طی دو ماه در برابر این اعتراضات، مقاومت کرد؛ همچنان تا آذر ماه 1341 این چالشها و صدور بیانیهها ادامه یافت تا اینکه دولت به ظاهر عقبنشینی کرد و اسدالله عَلَم؛ هفتم آذر همان سال در تلگرافی به علمای قم، مصوبه دولت را ملغی اعلام کرد . اما بعد از چندی این موضوع به صورت دیگر و با عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت مطرح شد تا اصول شش گانه آن به همهپرسی گذاشته شود که باز با عکس العمل حوزه و روحانیت روبهرو گردید. علی رغم مخالفت علما با برخی موارد اصلاحات ارضی به دلیل مغایرت آن با اسلام و خلاف قانون اساسی، شاه ازمردم خواست در6 بهمن 41 به آن رأی دهند و در سخنرانی خود در شهر همدان گفت: « روحانیت، نجس است و اصلاحات ارضی را درک نمیکند و ما منهای آخوند کار میکنیم و روحانیت را نمیخواهیم». امام در واکنش به گفتههای شاه، فرموند: “آخوند با شما کار دارد و حرف شاه توهین است” و نیز اصلاحات را زمینه ساز نفوذ بیشتر آمریکا واسرائیل درایران وخواهان تحریم همه پرسی آن شدند.
امام درپاسخ به تهدیدات شاه و سخنان وی در23 اسفند مبنی بر سرکوب شدید تحریم کنندگان همه پرسی دربیانیه ای انقلاب شاه را انقلاب سیاه و نوروز سال42 را عزای عمومی اعلام کرد .
در بررسی و تحلیل قیام 15 خرداد، یک رویکرد آن را “جنبش” تعریف میکند و اما از نگاه دیگر، قیام 15 خرداد جنبش نبود و حتی میتوان با یک گام به پیش، گفت که حضرت امام ابتدا، قصد سرنگونی رژیم پهلوی را نداشت. امام با واژگانی چون “شاه من تو را نصیحت میکنم” شاه را مخاطب میگرفت. زیرا کسی که بخواهد انقلاب کند دیگر نصیحت نمیکند؛ از جمله “ای شاه تو گول آمریکا را نخور”. اگر به عقبتر برگردیم حضرت امام حتی به شاه نامه نوشت. کسی که میخواهد انقلاب کند به شاه نامه نمینویسد. امام رفتار و منش اسلامی و مسیر انبیا را طی کرد؛ حضرت موسی هیچگاه در آغاز قصد سرنگونی فرعون نکرد و با قول نرم با او سخن گفت. البته همه پیامبران اینگونه بودند. حضرت امام هم زمانی که پا بهعرصه سیاسی گذاشت، به شاه نامه نوشت، او را نصیحت کرد و در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، اسدالله عَلَم مصوبه دولت را مسکوت گذاشت. بسیاری از علما پشت امام را خالی کردند و گفتند: همین اندازه کافی است. عَلَم گفت: قید اسلامی و سوگند به قرآن را باز میگردانم و مشارکت بانوان را پذیرفت. بنابراین، 15 خرداد یک کنش اصلاحگرا/ رفرمیست بود.
بدون تردید آغازگاه نهضت امام، 15 خرداد است و یکی از ریشههای انقلاب اسلامی است. درآن شرایط باورهایی در جامعه شکل گرفت که مردم میتوانند کسی مانند امام خمینی را بهعنوان “رهبر” برگزینند و مردم میتوانند با محوریت روحانیت به صحنه بیایند و البته نباید نقش سایر مؤلفه ها از جمله مساجد، هئیتهای مذهبی و… را فراموش کرد. پس انقلاب اسلامی پدیدهی چند وجهی بود و 15 خرداد یکی از ریشههای مهم آن بود. رخداد 15 خرداد قیام بود، ایدئولوژی و رهبری داشت و حرکت کور نبود و هدف داشت. جنبش معنوی پس از سقوط رضاخان آغاز گردید. از حوزه علمیه آیتالله بروجردی، علامه طباطبایی و خود حضرت امام، نیرو تربیت کردند. هم مبارز تربیت شد و هم نهاد ساخت تا آن جنبش دینی پا گرفت؛ بهخصوص در حوزه نشر کتاب و ورود به عرصه فرهنگ پس از فروپاشی رضاخان این پدیده گسترده شد. اما اینکه چرا گروههایی 15 خرداد را نپذیرفتند، در جریانشناسی تاریخی چند جریان قابل شناسایی و بررسی است. هر کدام دارای ایدئولوژی ویژه ای بود؛ جریان ملیگرایی؛ مانند جبهه ملی و پانترکیسم، پانایرانیسم با اسلام سیاسی معارض بودند. جریان دیگر مارکسیسم بود که دین را افیون جامعه میانگاشتند و بهطبع آنها به نهضت دینی نمیپیوستند و جریان سوم، غربگرایی که قبلهشان غرب، لندن، پاریس و نیویورک بود. آنها سعادت جامعه را در غربپذیری و غربخواهی میدانستند. جریان دیگر، سلطنتطلب ها بودند. در مجموعه این جریانها بخشی از آنها ایدئولوژیک بودند و بخشی هم وابسته به بیگانگان بودند؛ طبیعی است که نهضت را نپذیرد؛ چون غرب نمیپذیرد و بین دین و سیاست فرق میگذارد. پس آن، قیامی بود که پشتوانه ایدئولوژیک داشت و این ایدئولوژی در تضاد با بسیاری از گروهها بود.
روندشناسی
در تاریخ 2 فروردین (25 شوال)1342 به مناسبت رحلت امام صادق(ع) در قم و منزل برخی علما مراسم سوگواری برگزار می شد و از جمله در منزل امام خمینی نیز عزاداران اجتماع کرده بودند. ماموران ساواک برای ایجاد ترس و وحشت، قصد ایجاد اغتشاش داشتند. امام که متوجه این امر شدند اعلام کردند برای سخنرانی به حرم حضرت معصومه خواهند رفت و مانع ایجاد آشوب شدند. عصر آنروز عناصر ساواک و نیروهای مسلح در مجلس سوگواری در فیضیه که به دعوت آیتالله گلپایگانی برگزار شده بود، به طلاب و مردم حمله کردند و جمعی از روحانیان را به شهادت رساندند و جمعی دیگر را هم مجروح و دستگیر کردند. در این برهه رویارویی حکومت با مرجعیت و حوزههای علمیه و در نهایت با اسلام بود. هم زمان با این حادثه امام در سخنرانی خود شاه را عامل جنایت معرفی کرد و از سکوت برخی علمای اسلام در قم و دیگر شهرها، نجف و سایر کشورهای اسلامی انتقاد و با دادن بیانیه ، در ماه محرم از وعاظ و خطبا خواستند جنایات رژیم را درکنار جنایات و مصائب کربلا طرح کنید. اسدالله عَلَم پیش از ماه محرم به تمامی استانداران نامه مینویسد و دستور میدهد هر آخوندی که روی منبر سخنرانی کرد، او را دستگیر کنید و به زندان بیندازید و همچنین مشابه همیننامه، حسن پاکروان، رئیس ساواک فرمان میدهد که هیچ آخوندی حق سخنرانی ندارد و همچنین از وعاظ تعهد گرفته شود که علیه شاه و اسرائیل صحبت نکنند و نگویند اسلام در خطر است که به تعبیر امام این جریان تعطیل شدن اسلام بود.
امام در 13 خرداد مصادف با روزعاشورا در فیضیه سخنرانی کردند و حادثه فیضیه را به واقعه عاشورا تشبیه نمودندکه آن سخنرانی در حقیقت یک خط رویارویی بین حکومت و جریان اسلامی بود. امام فرمودند: که بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت وگفته اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می خواهید بگویید یکی شاه، یکی اسرائیل و یکی هم نگویید دین درخطر است. ما چرا نباید در مورد اسرائیل صحبت کنیم، مگر شاه یهودی یا اسرائیلی است که به ما اجازه صحبت کردن نمیدهند. چه ارتباطی بین شاه و اسرائیل وجود دارد . امام در اینجا قدرت صهیونیسم بهعنوان ابزار آمریکا را طرح میکند. دوم اینکه چرا نباید علیه شاه صحبت کنیم. آیا شاه از این جنایات پیش رو خبر نداشت؟ و اینکه چرا نگوییم اسلام در خطر است، در صورتی که اسلام واقعی در خطر است. امام پس از این سخنرانی که هم شاه را نصیحت کردند و هم اخطار دادند و رژیم را مخالف اسلام معرفی نموده ، اسرائیل را دشمن اسلام و ایران دانسته در شامگاه 14 خرداد دستگیر و شبانه به تهران منتقل و بازداشت گردید. با انتشار خبر دستگیری امام صبحگاه 15 خرداد در شهر قم مردم و طلاب به خیابان ها آمدند و شعار یا مرگ یا خمینی سردادند که با هجوم نیروهای نظامی به خاک و خون کشیده شد و مشابه این حرکت در تهران، شیراز ، مشهد و سایر شهرهای ایران و شعار یا مرگ یا خمینی را فریاد زدند که توسط رژیم سرکوب شد.
در این زمان با توجه به علنی شدن رویارویی مرجعیت و حکومت برای اولین بار مرجعیت به زندان میافتد که شهید مطهری در یکی از نامههایش در زندان این رویداد را به فال نیک میگیرد که قدرت تشیع بهجایی رسیده است که مرجعیت برای اولین بار به زندان میرود. با زندانی شدن امام تصور رژیم این بود که میتواند تجربهی مشروطه را تکرار کند و با اعدام امام میتوانست مرجعیت را از میدان بهدر و منزوی کند. با مهاجرت علمای برخی استانها و شهرها به تهران و تائید مرجعیت امام، حکم اعدام امام به زندان و حبس تبدیل شد. سرانجام امام در 18 فروردین 43آزاد و به قم منتقل شدند، امام بعد از آزادی از زندان شروع به طرح کردن مصائب کردند و دوباره در 15 خرداد43 بیانیه علیه حکومت شاه میدهد و این روز را عزای عمومی اعلام می کنند.
از دیگر طرح های آمریکاییها برای سلطهی مطلق، اعلام لایحهی مصونیت مستشاران و تبعه آمریکا ( کاپیتالاسیون ) بود. این لایحه که در 13مهر42 در زمان بازداشت امام، در مجلس شورای ملی تصویب شده بود مجدا در 21 مهر ماه 1343 در مجلس به تصویب میرسد که پس از تصویب، گزارش آن به امام رسید. در 4 آبان با سخنرانی امام، مجلس ، دولت و حکومت غیرقانونی اعلام می شود و در این نقطه زمانی، زمینهی تاسیس حکومت اسلامی طرح میشود و به دنبال آن امام در13آبان دستگیر و به ترکیه تبعید شد و سپس به نجف و بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را امام در نجف طرح میکندکه :
- اسلام، دین حکومت است.
- اسلام، حکومت می کند.
- اسلام، باید حکومت کند.
در این دوران احزاب و جریانهای غیراسلامی نه تنها همراهی نکردند که بر ضد آن هم موضع گرفتند؛ ازجمله میتوان به جبهه ملی، اشاره کرد که این جریانها با ملت ارتباط نداشتند؛ همچنین حزب توده اعلام کرد که جریان ارتجاع علیه نوسازی و مدرنیسم حکومت، قیام کرده و اینان از فئودالها و زمینداران پول گرفتند. جریان جدید چپ که سپس به چریکهای فدایی خلق نامدار شد این اقدامات را حرکت کور و بیرهبر تعبیر کرد.
ماهیتشناسی: چیستی و چرایی
هر جنبشی برای جامعه و تاریخ خود دست آوردی دارد که قیام 15 خرداد نیز دارای رهاوردهایی است که از بیانات امام در سخنرانی15 خرداد 1358 قابل استنباط است:
- مبارزه با اساس استبداد؛
- مبارزه با استعمار؛
- برقراری حاکمیت اسلام؛
- حفظ حریم و حرمت و شأن جامعهی اسلامی در برابر غرب و ایدئولوژی غربی و در برابر شرق و کمونیسم؛
- زمینهی احیای فرهنگ اسلامی؛
- پدیدآوردن زمینههای وحدت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حضور جامعه و مردم در مدیریت.
در مطالعه و بررسی مقایسه ای میان نهضت 15 خرداد و 22 بهمن، ده ویژگی وجود دارد که عبارتند از:
1ـ بدون استثنا و به اعتراف همهی کسانی که در این حوزه فعالیت داشتند، اسلامی بودن حرکت 15 خرداد بر هیچ کس پوشیده نیست.
2ـ نقش اصلی را روحانیت و هیئات مذهبی ایفا کرده اند.
3ـ ضد استبدادی بودن آن؛
4ـ ضد استعماری بودن آن؛
5ـ مردمی بودن قیام15 خرداد؛
6 ـ چون مردمی بود، غیرمسلحانه هم بود؛ همچنین 22 بهمن هم غیرمسلحانه بود که امام به هیچعنوان موافق حرکات مسلحانه نبودند.
7ـ اشتراک درخواستها بین مردم که همهی مردم استقرار نظام سیاسی را مطالبه میکردند.
8 ـ گستردگی ابعاد داخلی که به سرعت در قم، تهران و برخی نقاط کشور رواج یافت.
9ـ گستردگی در ابعاد خارجی؛ در کانون خبری رسانه های جهان قرار گرفت .
10ـ شعارهای مردمی وکاملا دینی بود.
دلایل شکلگیری نهضت 15 خرداد
بسترهای زیر سبب شد مردم، حوزه و روحانیت با محوریت مرجعیت امام خمینی(ره) نارضایتی خود را از رژیم حاکم در کف خیابان اعلام کنند و رژیم شاه خیزش مردم را در برخی شهرها به خاک و خون کشید:
- ظلم و ستم ، استبداد و فساد هیئت حاکمه؛
- اسلامزدایی وکمرنگ شدن دین در جامعه ؛
- طرحها و اصلاحات آمریکایی؛
- وابستگی رژیم به قدرتهای استکباری و استعماری؛
- آگاهی و بصیرت مردم، حوزه و روحانیت؛
- قاطعیت، القا ناپذیری و نفوذ ناپذیری امام؛
- معنویتگرایی و تکلیفگرایی مردم.
بخش دوم :آموزه ها
در مقدمه آمد که در بررسی رویداد دورانساز؛ ازجمله نهضت 15 خرداد، افزون بر آزمودههای آن، بایسته است به آموزههای آن نیز پرداخته و تدوین شود. البته میتوان انواع آموزههای را برداشت کرد: سیاسی (و راهبردپردازی)، فکری (و ایدهپردازی)، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و… ؛ باید بر این نکته تأکید کرد که هر زمان آمریکا با استبداد داخلی کشورها مواجه میشود، تحمل بیشتری دارد؛ ولی هر زمان مردم کشورها در مبارزات استعمار را نشانه میروند، آمریکا تحمل ندارد و امروز میبینیم در یمن کشتار صورت میگیرد، اعتراض مردم یمن در مرحلهی اول به استبداد حاکم بود؛ ولی زمانی که اعتراضات به سوی استعمار رفت آمریکا تحمل نکرد و با جنگهای نیابتی سعی در از بین بردن این خیزش دارد یا در لبنان تا آنجا که مسئله داخلی بود و اعتراضات به استبداد بود، آمریکا دخالت نکرد؛ ولی وقتی که حزب الله لبنان به جنبههای استعماری و حضور آمریکا در منطقه اعتراض میکند، همین مسئله باعث مقابله آمریکا میشود. یکی دیگر از دلایل مخالفت آمریکا و دیگر قدرت های استکباری با جمهوری اسلامی ایران این است که مردم و امام جنبههای ضد استعماری انقلاب را تقویت کردند از این رو این موضوع برای آمریکا غیرقابل تحمل شده است.
رژیم پهلوی در آن زمان تلاش کرد عناصر قیام را به وابستگی و گرفتن پول از کشورها و افراد دیگر متهم کند و رژیم، طیب حاج رضایی که از عناصر فعال در اجتماع و اعتراض مردم تهران درروز 15خرداد به حمایت از امام بود را دستگیر کرد و تمام تلاش خود را بر این میگذارد که از زبان او اعتراف بگیرد که از امام پول گرفته است و بهرغم شکنجههایی فراوان، نتوانستند این اعتراف را از او بگیرند که ایشان در جملات آخر فرمودند: «من به سید اولاد پیغمبر خیانت نمیکنم و من پولی از وی نگرفتم و بر اساس اعتقاداتم به میدان آمده ام». در واقعهی 15 خرداد، اقشار مختلف مردم که باورهای مذهبی داشتند از طیفهایی مثل طیب حاج رضایی تا آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری و آیتالله مطهری آمدند پای کار که همین موضوع را میتوانیم اکنون هم ببینیم که در مناسبت های چون 22بهمن و نهم دی و انتخابات همهی اقشار مردم پای کار میآیند و در دفاع از انقلاب، کشور، میهن ، قانون اساسی و… رأی میدهند و این موضوع بسیار مهمی است. اگر در جمهوری اسلامی ایران به آن ده ویژگی توجه شود و مردم و مردمسالاری در سرلوحهی کارها قرارگیرد، انقلاب اسلامی ایران قرنها سرپا خواهد بود و ما شاهد وحدت و انسجام قوی هستیم؛ اما اگر ما ده ویژگی را بنابه سلایق خود نادیده بگیریم و هرکسی بخواهد حرف خودش را بزند، باید منتظرخطراتی باشیم که انشاءالله چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
قیام 15 خرداد چه پیامی و چه آموزههایی برای اکنون ما دارد؟
با همگرایی و پیوند سه عنصر، قیام 15 خرداد بهوجود آمد که این سه شامل عنصر اسلام، عنصر مردم و عنصر رهبری میشود.
برای اولین بار در قیام 15 خرداد موارد زیر روی داد:
- رهبری امام محور قرار گرفت و روحانیت اعلام موجودیت کرد (اعلام موجودیت مرجعیت سیاسی)؛
- جریان مذهبی مبدأ نهادسازی برای مبارزاتش در این برهه بود.
- امام ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و دینی مبارزه را پس از ساماندهی، ساختاری را که سبب پیروزی انقلاب شد، سازماندهی کرد.
- برای اولین بار حرکت نارضایتی اجتماعی با گرایش دینی نمایان شد.
قیام 15 خرداد قیامی مردمی ، ضد استبدادی و ضد استعماری بود و حرکتی مسالمت آمیز داشت؛ زیرا اگر این حرکت مسالمتآمیز نبود در همان ابتدا، قیام به نتیجه نمیرسید. در هدف، وحدت ایجاد شد؛ یعنی افراد در اهدافی که داشتند به وحدت رسیدند و پراکندگی وجود نداشت و توانست این نهضت به سرعت فراگیر شود. 15 خرداد دست آورد اتحاد و جمع شدن عواملی همچون ایدئولوژی ناب اسلامی؛ جمع شدن رهبری واحد در روحانیت و مرجعیت؛ حضور فعال مردم در صحنه سیاست و ساماندهی نهادهای مذهبی مردمی در امر مبارزه توسط امام و روحانیت و مهیا شدن و تحقق این عوامل در شرایط زمانی و مکانی مناسب بود. ما در جمهوری اسلامی به برخی اهداف و راهبردهای کلان 15 خرداد از جمله تحقق شعار نه شرقی و نه غربی، صدور انقلاب اسلامی و مبارزه و انسداد استبداد ستم شاهی و نفی استعمار غرب رسیده ایم. اما در برخی از اهداف از جمله در مبارزه با قانونشکنی، مبارزه با سلطه استعمار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و استبداد فردی و مدیریتی هنوز نیاز به تلاش بیشتر داریم و باید در این باره، مطالعه و آسیبشناسی شود. اگر در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی در دهه 90 به موضوع فرهنگ جامعه و عدم تحقق عدالت اجتماعی، توجه کافی نکنیم از سیاستهای راهبردی نظام فاصله میگیریم و در نتیجه از اهداف و آرمان های 15 خرداد دور خواهیم شد.
حضرت امام در بخشی از وصیتنامه به رمز پیروزی و بقای انقلاب اشاره میکنند و میفرمایند همان چیزی که رمز پیروزی انقلاب بود، همان رمز بقای انقلاب است و نیز اشاره میکنند که اسلام، مردم، ایمان و اعتقاد مردم به اسلام و رهبری رمز پیروزی انقلاب است و رمز بقای انقلاب بیشتر از این نیست که وحدت اجتماع و مردم پیرامون اسلام و رهبری است. در زمان حال هم باید این همافزایی را در کشور ایجاد کنیم و میبینیم که دور شدن از محوریت رهبری بخشی از چالشهای ما در پدیدههای داخلی و روابط خارجی است و دور شدن مردم از مبانی دینی؛ یعنی معنویتگرایی و تکلیفگرایی و باورهایی که باعث پیروزی انقلاب شد و در سه دهه استمرار پیدا کرده است؛ در زمان حال ما از این مؤلفهها دور شده ایم و همافزایی همکاری و هماهنگی بایسته را نداریم.
15 خرداد در اصل الگوی مناسبی برای تبیین اوضاع امروز ما نیست. چون همه چیز دستخوش تغییر شده است. آن زمان روحانیت پای کار نبود؛ ولی اکنون هست. آن زمان رهبر ما دینی نبود؛ ولی الان هست. اعتراضاتی که آن زمان شد برای آب و برق و گاز نبود. مردم ورامین برای دفاع از حرمت اسلام اعتراض کردند؛ نه روحانیت حتی من میگویم چون امام میگفت اسلام در خطر هست، مردم به خاطر اسلامگرایی با یک رهبری دینی؛ مانند حضرت امام بیعت کرده و در صحنه حضور پیدا کردند.
اهداف 15 خرداد الان ببار نشسته است. حتی خیلی هم جلوتر رفته ایم و ایران بهعنوان پیشتاز مبارزه با استعمار جهانی مشهور است. اتفاقاتی که در منطقه در حال وقوع است و حرکاتی که نظام سلطه/ استکباری از خود نشان میدهند، گویای این است که تاب و تحمل کشوری؛ مانند ایران را ندارند. بنابراین در این وجه از مصادیق شعارهای 15 خرداد هم بسیار پیشتر رفته ایم.
اینکه چه عواملی انقلاب اسلامی را به عقب میبرد، خیلی مهم است. ما اگر به مردمسالاری دینی توجه نکنیم، تقریبا به یکی از اهداف و اضلاع انقلاب اسلامی نرسیده ایم و بر آن خدشه وارد شده است. باید آستانه تحمل خود را بالا ببریم نباید بگذاریم به مردمسالاری دینی آسیب وارد شود ؛ ما نباید آنقدر مرزها را زیاد کنیم که آنسوی خیابان با ما است، اینسوی خیابان با ما نیست. همه مردم ایران سرنشینان یک کشتی تعریف میشوند آنکه اهل ریاضت و نماز شب است و آنکه در این باره سهل انگاری میکند همه در یک کشتی نشسته اند. همه باید بیایند در صحنه و امام میگفت همه با هم و نمیگفت حزب اللهی جدا و فلان گروه جدا. اگر ما به این شاخصه مردسالاری دینی توجه کنیم و همه مردم بیایند در صحنه، این همان اهداف 15 خرداد است. باید توجه داشت 15خرداد در همه جغرافیای ایران فراگیر نشد، همه شهرها باخبر نبودند و به خیلی از شهرها، خبر نهضت 15 خرداد نرسید و امام آسیبشناسی کرد 15 خرداد و بر همین اساس است زمانی که امام به تبعید رفتن، جریانی را سازماندهی کرد تا در تمام استانها یک نماینده داشته باشد. ایشان روی این موضوع توجه نمود، آموزش داد و نهادسازی کرد بعدها ما در هر شهری یک امام کوچک داشتیم و این همان تجربه ای بود که امام از 15 خرداد داشت.
اتفاقی که آن زمان افتاد و هم امام به آن توجه کرد و الان هم دارد اتفاق میافتد؛ سست شدن پایههای ایمان مردم است. شاید بتوان گفت اکنون این یک پدیده جهانی است؛ فضای مجازی و اینترنت و… در خانوادهها به تغییر ذائقههای دینی مردم در سبک زندگی انجامیده و حتی رسانه ملی هم درمواردی ناگزیر به پیروی از آن شده است و در سریالهای ایرانی صدا و سیما هم دیده میشود که نمادهای مذهبی نیز تاحدودی حذف میشود. اکنون اگر سه نسل را درکنار هم تصور کنیم؛ پیداست که تهاجم فرهنگی تاحدودی موفق شده است. این یعنی؛ عقبنشینی، بنا نبود ما در بدنه حکومت این همه اختلاس و دزدی و خیانت ببینیم. زمانی خودکار بیت المال، غذای بیت المال، ماشین بیت المال از وسایل شخصی تفکیک میشد. اما الان اینها عادی شده است و اختلاسها در همه دستگاهها مشاهده شده است. در ابعاد اخلاقی و اقتصادی عقبنشینی کرده ایم و دست آوردها را نتوانستیم حفظ کنیم. از لحاظ سیاسی ما اگر بخواهیم از 15 خرداد یک الگو بگیریم، در تحقق شعار نه شرقی و نه غربی خیلی پیشرفت کرده ایم و توانسته ایم آن را پیاده کنیم و یک الگوی جهانی داشته باشیم.
بنابراین 15 خرداد به لحاظ محتوایی الگوی مناسبی است؛ ولی اگر به لحاظ شکلی مطرح کنیم؛ جواب خیر است. به این معنا که قیام 15 خرداد الگو بشود علیه حاکمیت؟ ما امروز خودمان حاکمیت داریم. پس الگو بودن از این باب معنا ندارد. اما به لحاظ محتوا 15خرداد هدف و رسالت و مقصد دارد و آن هم اسلام ، حاکمیت اسلام ، دفاع از اسلام ودفاع از روحانیت و دفاع از مردم بود، بنابراین، 15 خرداد تعطیلبردار نیست؛ ولی باید بین شکل و محتوای 15 خرداد تفاوت برقرار کنیم. محتوا را باید نگاه کنیم که دفاع از دین و مبادی دین بوده و این دفاع همیشه جاری و ساری است.
اگر پرسیده شود کدام یک از اهداف 15 خرداد در جمهوری اسلامی تحقق یافته است؟ در پاسخ باید گفت: یکی حاکمیت اسلام بود به این معنی که نه شرقی باشد و نه غربی. این معنا درعمل انجام شده است. این معنا در همه اجزای مملکت؛ یعنی وحدت ملی، اقتدار ملی، فرهنگ ملی صورت گرفته است، اما آنچه رنج آور و نگران کننده است، عدم حاکمیت قانون است. 15 خرداد برای حاکمیت قانون اسلام بود. حضرت امام میگوید: ما در 15 خرداد قیام کردیم تا قانون اسلام حاکم بشود. حتی به دولت موقت ایشان عتاب و خطاب میکند: «اگر قانون اسلام را الان نخواهیم اجرا کنیم پس چه کی میخواهیم اجرا کنیم؟» این کلام عین جمله حضرت امام است. متأسفانه ما قانونگرایی و حاکمیت قانون را طبق حاکمیت اسلامی است تاکنون عمل نکرده ایم. در سطوح مختلف قانونگریزی، قانونستیزی وجود دارد و عبور از قانون بهعنوان معضل اصلی امروز جامعه مشاهده میشود. بنابراین، یکی از اهداف 15 خرداد که حاکمیت قانون بود خدشهدار شده است. این تفکر و اخلاق آن وجود دارد که ما باید به قانون عمل کنیم و اگر اشکالی در قانون وجود دارد از طریق لایحه و طرح در مجلس مشکل قانون را حل کنیم.
در 15 خرداد هدف عدالت اجتماعی منطبق با قرآن و اسلام بود و دراصل قیام پیامبران برای اقامه قسط بود. از حضرت امام سئوال میشود: الگوی حکومتی شما چگونه خواهد بود؟ میگوید: «حکومت ما مانند حکومت پیامبر و حضرت امیر است». حکومت حضرت امیر عدالت اجتماعی است. اشاره شد اگر تساهل است باید در مسائل اخلاقی و در حقوق فردی باشد. اما اینجا که حق مردم است و عدالت اجتماعی است، تساهل معنا ندارد و باید عمل شود. شهید مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی میگوید خدمت آقا (امام) گفتم اگر نتوان در این انقلاب قانون را پیاده کنیم، بقای انقلاب تضمین ندارد و دوم اینکه اگر نتوانیم عدالت اجتماعی را پیاده کنیم جامعه در جای دیگری غیر از اسلام به دنبال عدالت اجتماعی خواهد رفت.
موضوع دیگر، عدم توجه به اسلام است. اسلام بهعنوان ایدئولوژی؛ اسلام بسان فرهنگ؛ تمدن و اسلام بهعنوان سیستم حکومتی؛ از اهداف 15 خرداد است و فرهنگ اسلامی؛ انسانساز است. فرهنگ اسلامی را باید احیا و بازسازی و نسل جوان را تغذیه کرد. وقتی در جامعه نسبت به مبانی اسلام هنوز سئوال است، پیداست ما نسبت به اهداف 15 خرداد عقب هستیم. پیشتر که حکومت نداشتیم بیشترین شعار ما ایدئولوژی بود. علمای ما در حد توان خود مجری اسلام بودند. اما الان که دارای حکومت هستیم نسل جدید اگر از یک روحانی، وزیر و پاسدار و… ایرادی ببیند در مخالفت با اسلام، این؛ یعنی ما به اهداف 15 خرداد نرسیده ایم.
از دیگر اهداف 15 خرداد وحدت جامعه پیرامون رهبری بود که گفته شد امام در همه شهرها نماینده داشت. این مسئله باعث وحدت بود و این وحدت در هئیتها و دستههای مذهبی هم بود. البته استثنا و اختلاف هم وجود داشت. آن استثنا، یا منتقد انقلاب بود یا خود را منقطع از انقلاب میدانست و یک جریان روشنفکری بود. اما جریان 15 خرداد و ادامه آن وحدت بود. امروز در مواردی ما شاهد تفرقههایی هستیم؛ یعنی 15 خرداد به آن اهداف نرسیده است. اگر میخواهیم به اهداف برسیم، باید وحدت را نگه داریم. وحدت پیرامون اسلام، رهبری و قانون اساسی. در حالی که اگر من بگویم رهبری؛ ولی قانون را بشکنم، قانون شکنی هم خلاف قانون است هم خلاف شرع هست. این تفرقه بد است هرکس نظریهپردازی میکند . نظریهپردازی خوب است؛ ولی باید در مکان و جایگاه خودش و با حفظ اصول اسلام و تشیع باشد، نه معارض. در برابر نص، اجتهاد روا نیست. ازعوامل این تفرقه نخست؛ ضعیف بودن مسائل اعتقادی است و دوم؛ گروهگرایی و جناحگرایی است و سوم؛ آلودگی به مسائل مادی است.
موضوع دیگر، مبارزه با استعمار بود. استعمار بالقوه و بالفعل در جهان وجود دارد. استعمار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رسانه ای که اختیارات را حتی از خانوادهها هم میگیرد. بعلاوه، اکنون در منطقه، استعمار با اسلام و صدور اسلام و انقلاب اسلامی میجنگد. هرگونه کوتاه آمدن از این نوع مبارزه؛ یعنی ما به اهداف 15 خرداد نمیرسیم به هر مقدار در مبارزه با استعمار محکم باشیم، به 15 خرداد عمل کرده ایم.
در نگاه کلان، مناسبتهای ملی دارای پاره ای آسیبپذیریها هستند و آن هم داشتن نگاه افراطی صفر و صدی به این مناسبتهاست. این مناسبتها هم از سوی دوستان آسیبپذیری میشوند و هم از سوی مخالفان تهدید میشوند. معمولا موافقان با نگاه تأکیدی سعی در حفظ و یادآوری و بیان مناسبت دارند و مخالفان هم سعی در حذف و بیاهمیت نشان دادن آن دارند. به موضوع 15 خرداد به لحاظ تاریخی خوب پرداخته نشده و اگر هم شده کافی نبوده است. البته به لحاظ تحلیل نظری هم کمتر به آن پرداخته شده است. به لحاظ تاریخی رخداد 15 خرداد را در جهت اثبات قضیه صفر و صدی دیده ایم. اما کمتر در جهت و بررسی منتقدان و مخالفان بدان پرداخته شده است که فلان گروه یا فلان دسته آن را قبول نداشت و به چرایی آن اشاره نشده است. اما به لحاظ نظری مشکلی که وجود دارد اینکه قضیه 15 خرداد را بیشتر قیام و رخداد تاریخی میانگاریم در حالی که این موضوع یک ظلم و اجحاف است به 15 خرداد؛ به خصوص در علوم سیاسی در مبحث اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، رخداد 15 خرداد بیشتر قیام و حرکت تاریخی دیده شده است، در صورتی که جنبش فراتر از قیام است، فراتر از نهضت است. جنبش دارای ایدئولوژی، رهبری و مردم است و این سه، پایه تحول اجتماعی است؛ اما اشاره ای به زمان و مکان نشد. زمان و مکان در هرجنبشی بسیار مهم است و 15 خرداد نیز دارای این شرایط بود. این جنبش در مقطعی روی داد که استعمار و استبداد در اوج خودش بود. پیش از آن هم مردم، ایدئولوژی و رهبری بود، ما حضور مرجعیت در قیامها را داشتیم و به شکلی رهبریت در قالب مرجعیت داشتیم، همانطور که اشاره شد در مشروطه، ملی شدن نفت هم روحانیت مطرح بود و هم اسلام مطرح بود و هم مردم بودند. اما هیچ جنبشی تحقق پیدا نکرد. زیرا وضع زمانی و مکانی خودش تحقق پیدا نکرده بود. اما در 15 خرداد این اتفاق افتاد؛ یعنی زمان و مکان در جای خودش بود؛ یعنی مرجعیت در مهد خودش بود، روحانیت در قم بود و قم توانسته بود با کوششهای آیتالله بروجردی حوزه علمیه قم را جا بیندازد و محوریت ومرجعییت از نجف به قم انتقال داده شده بود و امالقرای مسلمین شکل گرفته بود و این خودش بسیار مهم بود و دردوره منتهی به 15 خرداد،کشور در اوج استبداد بود. شاه یکهتاز میدان بود و مرجعیتی وجود نداشت و آیت الله بروجردی فوت کرده بود و کسی نبود جلویش بایستد و آیتالله کاشانی هم در سال 40 فوت کرده بود و رقیب سیاسی هم حضور نداشت و به این لحاظ استبداد در اوج خودش بود. بنابراین، بحث از نظر زمانی مهم بود. متأسفانه بحث زمان و مکان در جنبش 15 خرداد چندان طرح نمیشود. از اینرو، این مؤلفه ها، پایه اصلی تحول اجتماعی در 15 خرداد بوده است.
15خرداد مانند دیگر رخدادهای تاریخی چون مشروطه و ملی شدن نفت نبود؛ بلکه بسیار بالاتر؛ یعنی دورانساز بود و جنبش فکری بود که توانست مبدأ انقلاب اسلامی قرار بگیرد و به این لحاظ سخن بزرگی است که امام میزنند؛ امام از روی احساسات این حرف را نمی زند که بروید مبدأ این انقلاب را بشناسید؛ اندیشهای ژرف نهفته ای که انقلاب اسلامی بر آن استوار است.
ضرورت طرح این موضوع و دادهکاوی رویداد 15 خرداد برای این است که نسل چهارم ما در وضع کنونی بداند انقلاب اسلامی دارای پایه و بنیاد اساسی است و تنها یک رخداد و حادثه یا یک قیام مردمی نبود؛ بلکه اگر میگوییم اسلام، روحانیت و مرجعیت؛ چرا میگوییم؟ برای این است که این انقلاب و تحول 22 بهمن در جنبش فکری 15 خرداد ریشه دارد. این اجحاف و ظلم به 15 خرداد، از نظر تئوریک است، نه تاریخی. البته به لحاظ تاریخی هم ضعفهایی مطرح است. دست کم اینکه باید 15 خرداد به اسم نهضت و جنبش فکری روحانیت شناخته و معرفی شود. امروزه وقتی در دانشگاههای ما تاریخ و مباحث جنبشهای معاصر طرح میشود افرادی را بهعنوان ایدئولوگهای اسلامی معرفی میکنند، در صورتی که اصلا این افراد نتوانستند حرکت بنیادی درمناطق پیرامون خود انجام دهند؛ ولی نظریاتشان در دانشگاهها تدریس میشود؛ اما کرسی درسی در دانشگاهها درباره جنبش 15 خرداد نداریم و این خلأ محسوس است بایدروی این مسئله کار کرد.
کوتاه سخن اینکه:
1ـ اسلام اگر سیاسی نباشد، نمیتواند الگویی برای رسالتهای تاریخی اش در جهان امروز ارائه دهد. باید سیاست ما عین دیانت ما باشد.
2ـ رهبریت و مرجعیت و روحانیت، سرمایه بزرگ اجتماعی است. برای همیشه باید این سرمایه را حفظ کرد. نهاد روحانیت باید پویا و روزآمد باشد و همواره خود را در ذهنیت جامعه بازتولید کند.
3ـ اسلام، نظام و روحانیت باید به نیازهای گوناگون و پیچیده زمانه پاسخ روشن دهد. امام خمینی و به تبع آن حوزه و روحانیت در خیزش 15 خرداد به بخشی از نیازهای زمانه پاسخ گفتند.
4ـ در نسبتسنجی امروز پیداست که در اهداف و سیاستهای راهبردی رقبای اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران مانند سکولاریسم و کاپیتالیسم و… تفاوت و تغییر صورت گرفته است. پس نباید از این غافل بود و دچار سادهاندیشی شد.