چکیده:
آشکارسازي روابط عربستان سعودي و اسرائيل تابعي از آشکار شدن نقش مخرب امنيتي رياض در مناسبات منطقهاي است. پيش از اين مقامات سعودي اگرچه در بسياري از ناهنجاريهاي امنيتي و سياسي جهان اسلام نقش داشتند اما حفظ پرستيژ عربستان به عنوان مرکزيت اصلي جهان اسلام، مقامات اين رژيم را وادار ميکرد تا در منازعات جهان اسلام- به خصوص منازعاتي که در کشورهاي با اکثريت سني جريان داشت- ژست «ميانه» بگيرد. از اين رو عربستان در اختلافات ميان جناحهاي فلسطيني يا مصري يا سوداني، جداي از بازي پنهان براي تقويت جناحي در مقابل جناح ديگر، محلي براي حل اختلافات محسوب ميشد.
با بروز تحولات عمده در حوزه عربي از آذر ماه 1389 به بعد که خارج از اراده سعوديها و رژيمهاي شبهسعودي در جهان عرب جريان يافت، عربستان که به شدت احساس تهديد ميکرد، «ميانهگيري» را رها کرد و به يک طرف امنيتي منازعه تبديل گرديد که دخالتهاي امنيتي سعودي در مصر دوران مرسي، ليبي، بحرين و يمن از جمله اين موارد بود.
آشکار شدن روابط با رژيم صهيونيستي در واقع براي جبران ضعفي بود که سعوديها از ناحيه بياثر شدن اقدامات آمريکا و به طور کلي غرب در مهار جنبشهاي مردمي احساس کردند. مقامات تلآويو نيز دقيقاً از همين منظر، مانور روي عادي شدن رابط تلآويو با پايتختهاي مهم عربي را نوشداروي ضعيف ديده شدن اسرائيل در ارزيابيهاي غرب و ديگران دانسته و بر عريانسازي روابط تاريخي با عربستان و پارهاي از کشورهاي مسلمان شرق افريقا تأکيد ورزيدند.
مقدمه
آنقدر اسناد متقن وجود دارد که کمتر محققي ترديد دارد روي کار آمدن آلسعود در سرزمين پهناور و استراتژيک عربستان در سالهاي آغازين قرن بيستم يک پروژه خارجي بوده و با دو رويکرد فروپاشي تنها امپراتوري برجاي مانده از مسلمانان و زمينهسازي تأسيس يک امپراتوري يهودي به گونهاي که موقعيت غرب در منطقه اسلامي را تثبيت کند، توأم گرديده است.
روي کار آمدن آلسعود ابتدا در منطقه مرکزي «نجد» و سپس در شبهجزيره عربستان، ارتباط مستقيمي با سياست انگلستان مبني بر اضمحلال امپراتوري عثماني داشت. انگليسيها قبل از آغاز جنگ جهاني اول در صدد بسط قدرت خود در منطقه غرب آسيا بودند. در اين بين امپراتوري ششصد ساله عثماني، اگرچه دچار ضعف جدي بود، اما آنقدر قدرت داشت که بتواند از بدبيني مسلمانان نسبت به انگليس سدي در مقابل تلاش بريتانيا براي سيطره بر جهان اسلام پديد آورد.
انگليسيها ابتدا تلاش کردند تا امپراتور عثماني، سلطان عبدالحميد را براي همکاري با برنامه انگليس در مورد عراق و فلسطين متقاعد نمايند. زماني که عبدالحميد با استقلال عراق و در واقع با قانوني شدن سيطره انگليس بر اين بخش از امپراتوري عثماني مخالفت کرد و زير بار برنامه انگليس در فلسطين که راه دادن به «آژانس يهود» در اين بخش از امپراتوري عثماني بود، نرفت، انگليسيها ايجاد اغتشاش در حوزه عربي را در دستور کار قرار دادند. بر اين اساس مذاکرات انگليسيها با حاکمان نجد شروع شد. آلسعود آمادگي خود براي جداسازي سرزمين عربستان از امپراتوري عثماني را اعلام کردند و در پرونده فلسطين هم قول دادند که به استقرار يهوديان مهاجر در اين سرزمين کمک نمايند.
کمک نظامي و مالي انگليس به آلسعود سبب سيطره کامل اين خاندان بر منطقه نجد- که امروزه سه استان رياض، قسيم و وائل را دربرگرفته است – شد و در گام بعدي اين همکاري تا سيطره کامل آلسعود بر مناطق شرقي، جنوبي، غربي و شمالي شبهجزيره استمرار پيدا کرد.
براساس اسناد برجاي مانده از حاکمان نجد، آلسعود به نام اعراب، استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين را تحت اين عنوان که يهوديان آواره و بيخانمان شايسته ترحم و کمک مسلمانان هستند، مشروعيت بخشيده و تسهيل کردند. در واقع با حمايت آلسعود، انگليسيها وانمود کردند که مسلمانان با انتقال يهوديان خارجي در فلسطين موافق بوده و با جامعه بينالمللي همراه شدهاند. اين در حالي بود که از اوائل دهه 1920 فلسطين تحت قيمومت انگليس قرار داشت و اين کشور به نام مردم اين سرزمين با آژانس يهود موافقتنامه اعزام گروههاي يهودي و تسليح آنان را به بهانه حفظ امنيت آنان در برابر گروههاي ناراضي عرب، امضا و عملياتي کرد. ژنرال «النبي» به عنوان حاکم انگليسي فلسطين براساس حقوق بينالملل وظيفه داشت در زمان انقضاء قيمومت، فلسطين را به ساکنان عرب آن که در آن روز به ترتيب اکثريتي مسلمان و اقليتي مسيحي و سپس اقليتي يهودي را در خود جاي داده بود، واگذار نمايد. اما آنان درست در آخرين روز قيمومت خود، به آژانس يهود اجازه دادند که دولت يهودي را در اين سرزمين اعلام نمايد. از سال 1931 که آلسعود بر کل عربستان سيطره پيدا کرده، تا آخرين روز قيمومت بريتانيا بر فلسطين يعني سال 1948، رژيم عربستان نه تنها بر فجايع مشترک انگليسيها و آژانس يهود چشم پوشيد بلکه به نام مسلمانان، استقرار گروههاي مهاجر يهودي که به سازمانهاي مخوف شبهنظامي نظير «هاگانا» مجهز بودند را گامي در جهت استقرار امنيت و پرکردن خلأ قانوني وانمود کرده و عملاً مانع حمايت مسلمانان از حقوق فلسطينيها شد.
پس از استقرار دولت يهود در فلسطين، آلسعود وانمود کرد که با يهودي کردن فلسطين مخالف است اما هيچ اقدامي جدي براي برهم خوردن چنين دولتي انجام نداد. در فاصله 36 ساله 1948 تا زماني که فهد، وليعهد وقت عربستان، طرح سازش فلسطين- اسرائيل را در سال 1982 مطرح کرد، هيچگاه با ارتشهاي عربي براي جنگ آزاديبخش با رژيم صهيونيستي همراه نشد و تنها در سال 1973 که ارتش مصر ضربات مهلکي به اسرائيل زد، پادشاه عربستان غرب را براي مدت کوتاهي تحريم نفتي کرد. ترور ملک فيصل پادشاه وقت سعودي در سال 1975 به دست يکي از شاهزادگان سعودي نشان داد که تصميم تحريم نفتي غرب يک تصميم سعودي نبوده و ناشي از جمعبندي خاص فيصل صورت گرفته است.
عربستان پس از 1982 تا امروز همواره در همه طرحهاي سازش عربي و غربي با رژيم صهيونيستي شامل قرارداد اسلو و مادريد در سالهاي 1991 و 1993 و کنفرانسهاي صلح مشارکت جدي داشت. حتي اسناد مهمي وجود دارد که نشان ميدهد جنگهاي 22، 8 و 51 روزه رژيم صهيونيستي با مردم بيپناه غزه و نيز جنگ 33 روزه اسرائيل با لبنان با درخواست و پول عربستان سعودي اداره شده است. در اثناي جنگ 51 روزه و زماني که اسرائيل به دليل کشتار بيمحاباي فلسطينيها و از جمله کشتار در اردوگاه آوارگان فلسطيني زير نظر کميسارياي پناهندگان سازمان ملل (آنروا)، مورد شماتت و فشار قرار گرفته بود، يک مقام ارشد اسرائيلي اعلام کرد که عربستان به طور کامل هزينههاي جنگ را به ارتش اسرائيل پرداخت کرده است.
عربستان پس از آغاز بحران سوريه در سال 1390 نيز همه تلاش خود را براي ساقط کردن دولت سوريه – تنها دولت برجاي مانده عربي که هنوز موجوديت و اقتدار اسرائيل را به چالش ميکشيد – به کار برد. اين در حالي است که هيچ همسايه عرب و غيرعرب سوريه به جز رژيم صهيونيستي از سقوط دولت مقتدر دمشق سود نميبردند.
انطباق سياسي و سياست انطباقي
در پيکربندي رژيمهايي که داراي هويتهاي متمايز و گاه متضادي هستند اما در نهايت در پارهاي از موضوعات راهبردي به يکديگر ميرسند، شرايط محيطي آنان مد نظر قرار ميگيرد. از اين رو پارهاي از صاحبنظران جغرافيا به «جبر ژئوپليتيک» قايل هستند. نظريه جبر ژئوپليتيک در واقع ميخواهد بگويد برخلاف آنچه گمان ميشود که روابط کشورها با يکديگر را منافع سياسي تعيين ميکند، مشکلات مشترک منشأ روابط سياسي است.
براساس نظريه «جبر ژئوپليتيک»، رژيمهاي عربستان و اسرائيل از زمان روي کار آمدن با جريانها و موقعيتهايي مواجه بودهاند و در برابر آنها احساس ضعف ميکردهاند. از اين رو در طول حيات خود به ناچار با قدرتهاي ديگر پيوند خوردهاند و در نهايت، اين پيوندها بقاي اين دولتها را در پي داشته است. دولت کنوني عربستان در سال 1310 تأسيس شده و از رهگذر غلبه بر کشمکشهاي فراوان داخلي که با کمک فرمانده وقت انگليس در شبهجزيره، ژنرال لورنس صورت گرفت، «مملکت سعودي» به وجود آمد. آلسعود پس از تأسيس «عربستان سعودي» با سه موج مواجه شدند؛ يک موج کمونيستي بلافاصله پس از پايان جنگ جهاني دوم به وجود آمد و بعضي از کشورهاي عربي را متأثر ساخت. موج بعدي در دهه 1950 به وجود آمد که محور آن «مصر عبدالناصر» بود و به تغيير رژيمهايي در عراق، ليبي، يمن و سوريه منجر شد. سعودي در اين دو موج با تکيه بر انگليس و آمريکا پايههاي لرزان حکومت خود را حفظ کرد. موج سوم، انقلاب اسلامي بود که با پيروزي در ايران در اواخر دهه 1350 پديد آمد و منطقه عربي را تحتتأثير جدي خود قرار داد. اما اين بار سعوديها نميتوانستند تنها با تکيه بر آمريکا از اين موج عبور کنند.
در قلب آرمان انقلاب اسلامي، مسئله فلسطين قرار داشت که با پشت کردن مصر و اردن به اين قضيه، آرمان فلسطيني هويت اسلامي و انقلابي پيدا کرد و حال آنکه رژيم عربستان نه معرف اسلام و نه معرف انقلاب بود. از اين رو عربستان ،که تا پيش از اين هم روابطي پنهان با رژيم صهيونيستي داشت، ظرفيت خود و سازمانهاي منطقهاي تحت پوشش خود نظير اتحاديه عرب و سازمان کنفرانس اسلامي را در خدمت پايان دادن به آرمان آزادي فلسطين، از طريق صلح اعراب با رژيم اسرائيل، قرار داد که عليرغم تلاش فراوان به نتيجه نرسيد. با شکست پي در پي طرحهاي سازش عربي – غربي، عربستان گام به گام به اسرائيل نزديکتر شد و امروز به مرحلهاي رسيده است که ميتوان از آن به «انطباق سياسي» ياد کرد.
از آن طرف رژيم صهيونيستي، که 17 سال پس از تأسيس «عربستان سعودي» با محوريت انگليس و آمريکا پايه گذاشته شد، نيز از ابتدا با بحران منطقهاي مواجه شد که جنگهاي 1948، 1956، 1967 و 1973 بين اين رژيم و کشورهاي شاخص عربي در اين راستا روي داد. رژيم صهيونيستي نيز در اين دوران با همان سه موج کمونيستي، ناسيوناليستي و اسلامگرايي مواجه شد و براي در امان ماندن از آنها به راهي رفت که رژيم سعودي رفته بود. اسرائيل با تکيه بيشتر به آمريکا تلاش کرد تا موج چپگرايي عربي ضدّاسرائيلي را مهار نمايد که موفق شد. در مواجهه با موج ناسيوناليسم عربي به رهبري ناصر نيز ناچار به تن دادن به جنگهاي سنگين نظامي شد و در نهايت توانست بر اين موج غلبه کند. توافق کمپ ديويد بين اسرائيل و مصر در سال 1977 و توافق وادي عربه بين اين رژيم و اردن در واقع نقطه پاياني بر مواجهه تلآويو با موج ناسيوناليسم بود. اما پيروزي انقلاب اسلامي که درست در سالهاي پاياني غلبه اسرائيل بر موج ناسيوناليستي به وقوع پيوست، کار اسرائيل را دشوار کرد؛ چرا که انقلاب اسلامي از يکسو جغرافياي مقاومت در برابر اين رژيم را به جهان اسلام گسترش داد و از سوي ديگر تقابل انقلاب اسلامي با غرب که مهمترين پشتوانه تأسيس و ادامه حيات آن بود، پشتوانه خارجي اين رژيم را در معرض چالش جدي قرار داد. از اين رو تلآويو ديگر نميتوانست با تکيه بر حمايت غرب موج «اسلام انقلابي» را از سر بگذراند.
رژيم صهيونيستي براي غلبه بر موج انقلاب اسلامي، از يک سو برقراري و گسترش روابط با حوزه عربي را در دستور کار قرار داد. اين روابط داراي دو وجه بود. يک وجه آن همکاري امنيتي و اطلاعاتي با رژيمهاي عربي بود که به اندازه اسرائيل از چالشهاي حياتي ناشي از انقلاب ايران نگران بودند؛ و وجه ديگر آن کمک گرفتن از اعراب براي بستن پرونده آزادي فلسطين بود. اسرائيل که تا پيروزي انقلاب اسلامي هر ده سال يک جنگ را با اعراب به راه انداخته و با شکست اعراب هر بار دستکم يک بار بزرگتر از زمان آغاز هر جنگ شده بود، جنگ با اعراب را متوقف کرده با کشورهاي عرب متخاصم به توافق دست يافت. اسرائيل در اين ميان از فضاي به وجود آمده ناشي از پيمان با کشورهاي عربي استفاده کرد و در ميان سکوت آنان در سال 1982 به لبنان حمله کرد و تا بيروت پيش رفت. اما براي اولين بار ناچار شد پس از 14 سال به اشغال لبنان پايان دهد بدون آنکه از جنگي که کرده بود، دستاورد سرزميني داشته باشد. همزمان با اين وضعيت، حوزه عربي در تلاطم اسلامگرايي شيعه و سني قرار داشت و در فلسطين از يکسو به پيدايي سازمانهاي اسلامي و انقلابي نظير حماس و جهاد اسلامي فلسطين منجر شد و از سوي ديگر سبب به حاشيه رفتن ايدئولوژيهاي شکستخورده چپگرا و ناسيوناليستي يعني موج اول و دوم گرديد.
اسرائيل در اين بين راهي جز توسل به کشورهاي عربي نداشت و لذا به مرور روابط تلآويو با قاهره، امان، دوحه و… فعالتر شد تا جايي که در جنگهايي که اين رژيم بر ضدّ فلسطينيهاي ساکن غزه و کرانه باختري به راه انداخت، از پشتيباني بعضي از دولتهاي عربي برخوردار بود. بنابراين به ميزاني که سعوديها به سياست انطباقي براي برونرفت از تهديدات موج انقلاب اسلامي دل بسته بودند، اسرائيل نيز اين را تنها پادزهر انقلاب اسلامي ميدانست.
ادامه دارد….