">

دسته‌بندی نشده

تعارض گفتمانی نهضت امام با گفتمان رژیم پهلوی – قسمت دوم

این یادداشت قسمت دوم و ادامه چگونگی پیدایش گفتمان پهلویسم بعد از مشروطه و تعارضات آن با گفتمان اسلام سیاسی و نهضت 15 خرداد امام خمینی (ره) می پردازد.

1 جولای 2018 12:26

 سلطنت نشان اصلی گفتمان در دوره پهلوی دوم

در دوره دوم حکومت پهلوی ناسیونالیسم لیبرال ظهور کرد. اولین تحول که به طور کامل گفتمان ناسیونالیسم را از تمامی گفتمان های قبلی جدا می کند، رویکردآن به دیانت اسلام و بُعد اسلامی هویت ایرانی است. در این دوره بر عکس دوره اول دیانت زرتشت به عنوان جزء هویتی، مطرح نمی گردد. در اینجا” اسلام سکولاریزه، یعنی مجموعه ای از هنجارها و سنت ها مطرح بود که منشأ بخش اعظمی از هویت ایرانی و فرهنگ ایرانی هستند. به بیان دیگر در اینجا وفاداری اصلی، هم چنان مطابق قواعد گفتمان ناسیونالیستی مبتنی بر ملت – دولت بود و اسلام یا هر مذهب دیگر تنها وسیله ای بود تا آن وفاداری اصلی را تقویت کند. (سیاوشی, 1380 ، 60)

در این دوره هم چنین ناسیونالیسم و باستان گرایی دیگر بار به عنوان یکی از نشانه های اصلی پهلویسم بازسازی شد و این بار نیز ناسیونالیسم از یک سو بر سلطنت تکیه می زد و شاه را تا مرتبه خدایی بالا می برد و از سوی دیگر ارزش ها و نهاد های اسلامی را به حاشیه رانده و تحقیر می کرد. (ازغندی:64:1379)

سلطنت نشانة اصلی گفتمان پهلویسم و هسته اصلی آن را تشکیل می داد. شاه در این گفتمان شأن و مقامی فراتر از انسان معمولی داشت و کانون قدرتی بود که از زمین فراتر می رفت و سربه آسمان می سائید، و مشروعیت او به خواست و رأی مردم وابسته نبود، پهلویسم از این جنبه ریشه در سنت سلطنت و پادشاهی ایران داشت و می کوشید اندیشه فّر ایزدی و پادشاهی آرمانی ایرانی را زنده کرده و مشروعیت پادشاه را بر آن استوار سازد. ( پهلوی، ، :86-90 :1349)

شاه مدعی رهبری جامعه نیز بود، در این دوره، نیز همانند عصر رضا شاه، سه گانه خدا، شاه ، میهن جایگاه والای شاه را نشان می داد. شاه محوری، شخص گرایی شدید را در نظام پهلوی در پی داشت. در این زمان شاه خود به دال مرکزی گفتمان پهلویسم تبدیل شده بود. (استمپل:1377:36)

همزمان با پهلویسم، گفتمان مذهبی سنتی در ایران اعتقادی به تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت نداشت و به طور معمول از حضور فعالانه در عرصه سیاست پرهیز می کرد. گر چه هرگاه احساس می شد که نمادها و شعائر اسلامی مورد بی اعتنائی قرارگرفته و یا ضدیت با دین در جامعه گسترش یافته است علما؛ بنا به وظیفه شرعی از ورود به سیاست و اعتراض به زمامداران خودداری نمی کردند. به هر حال این خواسته ها از محدوده قانون اساسی فراتر نمی رفت وهرگز تغییر حکومت را در بر نمی گرفت. به همین دلیل در این سال ها هیچ گاه علما مسئله (حکومت اسلامی ) را مطرح نکردند .(حسینی زاده ,ص161)

در پروژه رويارويي با گفتمان اسلام سياسي، شاه با كمك گرفتن از ظرفيت هاي گفتماني، تلاش سنگين و سهمگيني را براي غيريت سازي گفتمان اسلام سياسي با به خدمات گرفتن مفاهيمي مانند” ارتجاع سیاه، افراد قشری، نفهم، مفتخوار، آغاز نمود. (حسینیان:190:1383) این سخنان،که حتی از رضاشاه شنیده نشده بود، راه هرگونه آشتی بین روحانیت و دربار را بست و یکی از زمینه های رادیکال شدن روحانیت و سیاسی شدن مذهب را فراهم کرد.

قیام 15خرداد42 و دستگیری امام خمینی و برخی از مجتهدان دیگر که بر خلاف سنت ایرانی مصونیت مجتهدان صورت می گرفت، شکاف نهاد دین و سلطنت را ژرف تر کرد و تمامی نهاد دین را در برابر تمامیت رژیم قرار داد. از این زمان گفتمان سنتی مذهبی سیاست گریزی را رها کرد و در کنار گفتمان های رادیکال مخالف پهلوی قرار گرفت و به مهم ترین یار و یاور گفتمان اسلام سیاسی در ایران تبدیل شد .(حسینی زاده ص 162) .

بنابراین اصرار رژیم بر طرد علما از عرصه سیاست در عمل به رادیکال شدن و سیاسی شدن گفتمان سنتی منجر شد و آنان را به پشتیبان جدی امام خمینی تبدیل کرد. در واقع خصلت نفی کننده گفتمان پهلویسم آنقدر قوی بود که همه علما را با دیدگاه های متنوع و گاه متفاوت در یک صف قرار داد و آنان را برای دفاع از هویت و موجودیت خود متحد کرد. این اتحاد تا انقلاب اسلامی پایدار ماند.(همان 164)

پانزده خرداد نقطه عطفی در مناسبات رژیم و نیرو های مذهبی بود. این اقدام همانند ماجرای مسجد گوهر شاد، بین رژیم و نیروهای مذهبی کینه ای عمیق ایجاد کرد و دشمنی پایان ناپذیر مذهب و پهلویسم را به همراه آورد.

سرکوب پانزده خرداد به رادیکال شدن نیروهای مذهبی منجر شد و آنان را به جستجوی بدیلی مناسب برای سلطنت پهلوی تشویق کرد. دراین میان آنچه به سرعت در ذهن جامعه ی مذهبی ایران به عنوان بهترین جایگزین رژیم سلطنتی پهلوی مطرح شد، حکومت اسلامی و اسلام سیاسی بود.

بنابراین،کشتار پانزده خرداد به عنوان اوج غیریت سازی پهلویسم با مذهب به رادیکال شدن و سیاسی شدن اسلام یاری رساند و آن را به عنوان مهم ترین خصم گفتمان پهلویسم در فضای گفتمانی ایران مطرح کرد. (آبراهامیان:616:1377)

به هر حال پس از پانزده خرداد، مخالف های قانونمند درون نظام و در چارچوب قانون اساسی به مخالفت با نظام تبدیل شد و اگر تا این زمان علیه شاه و اصل سلطنت کمتر سخن گفته می شد از این پس مخالفان کم کم شاه و سلطنت را آماج حمله های خود قرار می دادند.

از سوی دیگر این سرکوب مخالفان جوان و پر شور رژیم را از شیوه های سنتی مبارزه ناامید کرد و به مبارزه مسلحانه تشویق نمود. در واقع مشی مسلحانه به گونه ای عملی پس از پانزده خرداد مطرح شد و مقبولیت یافت. پیامد دیگر قیام پانزده خرداد انتقال رهبری مبارزه سیاسی به روحانیون انقلابی و به ویژه شخص امام خمینی بود. (حسینی زاده : 143-142)

گفتمان اسلام سیاسی ثمرة بازسازی گفتمان مذهبی در قرن نوزدهم و سکولاریسم آمرانه و سرکوب گفتمان مذهبی در دوره پهلوی بود. بازسازی هایی که در قرن نوزدهم در گفتمان اسلام سنتی صورت گرفت، به ویژه از منظر تقویت جایگاه عالمان دینی و مجتهدان، زمینه های نظری شکل گیری اسلام سیاسی را فراهم کرد. در اندیشه سنتی شیعه، غیبت امام معصوم مهم ترین مانع شکل گیری حکومت اسلامی به شمار می آمد، ولی اصولیان با گسترش نقش فقیهان و مجتهدان در عمل، همه یا برخی از اختیارات ائمه (ع) را به عالمان دینی واگذار کردند، و بدین ترتیب، اهمیت کانونی مفهوم غیبت در اندیشه سیاسی شیعه را متزلزل ساختند. اگر علما می توانند بر جایگاه امام تکیه زنند و از اختیار های او برخوردار باشند، دیگر غیبت نمی تواند مانعی بر سر راه تشکیل حکومت اسلامی ایجاد کند. در واقع تفکر اصولی با طرح نظریه نیابت سیاسی فقیهان در عصر غیبت و گسترشی که به تبع آن، در حوزه ی اجتهاد و تقلید صورت داد امکان نظری ایجاد حکومت اسلامی در عصر غیبت را فراهم نمود و قابلیت سیاسی شدن تشیع را افزایش داد. به عبارت دیگر اجتهاد به فراتر رفتن گفتمان مذهبی از تفسیر های سیاست گریز سنتی و ارائه نظریه های جدید کمک کرد.(همان: 168-167)

به هر حال در اوایل دهه پنجاه،گفتمان مذهبی در سایة بازسازی هایی که صورت داده بود به پر نفوذترین و پر اعتبارترین گفتمان جامعه ایرانی و روحانیت به عنوان مهم ترین نماینده آن به قدرتمند ترین نهاد غیر دولتی در جامعه ایران تبدیل شد. نفوذ اجتماعی گسترده و انسجام سازمانی مناسب، منابع اصلی قدرت روحانیت در برابر نیروها و جریان های رقیب به شمار می آمد. نفوذ اجتماعی روحانیون ریشه در ویژگی های مذهبی جامعه ایران داشت (بروجردی:143:1377)

نهاد روحانیت شیعی در ایران همواره بیرون از ساختار سیاسی قرار داشت و به عنوان تنها نهاد مدنی مستقل از دولت، مهم ترین واسطه بیان خواسته ها و تقاضاهای اجتماعی به شمار می آمد.

افزون براین، نهاد روحانیت، خدمات اجتماعی مؤثری انجام می داد، این کارکرد در طی قرن های متمادی اعتماد مردم را به این نهاد جلب کرده بود. هم چنین ایمان، پارسایی و ساده زیستی علمای بزرگ نیز این اعتماد را تقویت می کرد.(حسینی زاده:166:1386)

این نفوذ گستردة اجتماعی به روحانیت امکان می داد تا با استفاده از شور مذهبی، توده های مردم را به حرکت درآورد. دومین عاملی که اقتدار روحانیت را باعث می شد، انسجام و سازمان دهی مناسب بود.

در دوره ای که نهادهای مدنی در زیر سایة خشن استبداد دولتی محو شده بودند، روحانیت تنها نهادی بود که از سازمانی منسجم و یکپارچه، رهبری قدرت مند، استقلال مالی و اعضایی وفادار و جان نثار برخوردار بود. بنابراین انسجام روحانیت در این دوره بر خلاف مبارزات مشروطه و نهضت ملی حفظ شد و اختلاف زیادی در اصل مخالفت با رژیم به چشم نمی خورد. شاید این تجربه ای بود که روحانیت از مشروطه آموخته بود. به هر حال در د هة40 و 50 گفتمان اسلام سنتی با این امکان ها به سوی سیاسی شدن گام برداشت و در خدمت پیشبرد اسلام سیاسی در ایران قرار گرفت.(همان166-167)

نتیجه گیری

از آن جایی که گفتمان مجموعه‌اي از باور‌ها، مفاهيم و تعامل‌هاي نمادينی است كه واقعيت را مي‌سازد. و تأكيد بر فرايند‌هاي اجتماعي داردو مولد معناست،لذااز درون این گفتمان‌هاي متفاوت ،جهان متفاوت درك مي‌شود.و از آن مي‌توان براي تعميق سلطه استفاده كرد.قدرت از طريق گفتمان عمل مي‌كند و گفتمان‌ها نيز همواره ريشه در قدرت دارند.

عرصه منازعه بین گفتمان ها برای تثبیت شدن و غلبه بر دیگران است و زمانی که گفتمانی مسلط شد و جایگزین ها و رقیبان خود را طرد کرد، جامعه عینیت یافته شکل می گیرد…..

دراین مقاله به عرصه ی منازعه ی گفتمان های مشروطه ، مذهبی سنتی و انقلابی پرداخته شد ،در زمان مشروطه گفتمان سنتی مذهبی ایرانی بر دو پایه سلطنت و شریعت استوار بود،و اعتقادی به تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت نداشت وبه طور معمول از حضور فعالانه در عرصه سیاست پرهیز می کرد. مشروطه در پی تلفیق سنت ها و مذهب ایرانی با نظام سیاسی غربی بود.

هم زمان با تسلط مشروطه، ناسازواری ها و تعارض های درونی آن نیز به عرصة سیاست ایران منتقل شدو تکلیف منازعه های نظری به حوزةی عملی سیاست و جدال بی پایان نیروهای سیاسی واگذار گردید.تعارض اصلی بین دو جناح سکولار و مذهبی بود که از همان اوایل تسلط مشروطه خود را نمایان ساخت.

ثمره ناکامی گفتمان مشروطه در سامان دهی جامعه ایران و دست یابی به هدف هایی است که مشروطه خواهان تحقق آن را نوید داده بودند ، سبب شکل گیری گفتمان پهلویسم شد.این گفتمان بانشانه هایی چون غرب گرایی،ناسیونالیسم،سکولاریسم و استبداد سنتی ایرانی به گفتمان مسلط در ایران تبدیل شد و گفتمان پهلویسم در رقابت گفتمانی با گفتمان مشروطه سیطره یافت.

گفتمان هویتی رضا خان در اصل از گفتمان هویتی منور الفکرها مایه و منشأ می گرفت و غایت و مقصد نهایی آن با گفتمان هویتی اولیة متجددان یکی بود. این گفتمان می بایستی چارچوبی معنایی برای گسست ایرانیان از هویت بومی خود فراهم می کرد. زیرا بدون تخریب ،آن امکانی برای تغییر هویتی مورد نظر فراهم نمی شد،با تمرکز بر روی هویت باستانی و ما قبل اسلامی، گفتمان ناسیونالیستی این امکان را بدست آورد که پروژة هویتی متجددان را برای توده ها معنا دار سازد و وجهی بومی و درونی به آن بدهد.

ناسیونالیسم شاهنشاهی،غرب ،غیریت سازی و حاشیه رانی گفتمان مذهبی، و استبداد ایرانی مهم ترین نشانه های تشکیل دهنده گفتمان پهلویسم در طول سال های تسلط بر ایران را تشکیل می دادند.

با سقوط رضاخان با تمامی پیامد هایش ،شرایط اجتماعی کاملا متفاوتی را به وجود آورد که نمی توانست بر گفتمان های هویتی ایران بی تأثیر باشد .در واقع همان طور که تا این جا مشخص شده ، شرایط پس از این سقوط به اندازه ای متفاوت گردید که ما با شکل گیری و غلبه گفتمان ناسیونالیستی جدید بر فضای عمومی کشور روبرو می شویم. به گونه ای که در این زمان شاه خود به دال مرکزی گفتمان پهلویسم تبدیل شده بود.

گفتمان جدید بر پذیرش یک پارچه تمدن سکولار غربی و فرنگی شدن جامعه ایران تاکید داشت و هرگونه دخالت عالمان دینی در سیاست را نفی می کرد.

در پروژه رويارويي با گفتمان اسلام سياسي ، شاه با كمك گرفتن از ظرفيت هاي گفتماني ، تلاش سنگين و سهمگيني را براي غيريت سازي گفتمان اسلام سياسي با به خدمات گرفتن مفاهيمي مانند” ارتجاع سیاه ، افراد قشری ، نفهم ، مفتخوار ، آغاز نمود. این سخنان ،که حتی از رضا شاه شنیده نشده بود،راه هرگونه آشتی بین روحانیت و دربار رابست و یکی از زمینه های رادیکال شدن روحانیت و سیاسی شدن مذهب را فراهم کرد. باقیام 15خرداد42 و دستگیری امام خمینی و برخی از مجتهدان دیگر که بر خلاف سنت ایرانی مصونیت مجتهدان صورت می گرفت، شکاف نهاد دین و سلطنت را ژرف تر کرد و تمامی نهاد دین را در برابر تمامیت رژیم قرار داد. از این زمانگفتمان مذهبی سنتی در منازعة گفتمان های دهة40جایگاه خود را به گفتمان انقلابی داد. و در کنار گفتمان های رادیکال مخالف پهلوی قرار گرفت و تا انقلاب اسلامی پایدار ماند.

 

* منابع این یادداشت در سایت موجود است.

2 دیدگاه برای “تعارض گفتمانی نهضت امام با گفتمان رژیم پهلوی – قسمت دوم

  1. مطرح کردن تعارضات گفتمانی امام ور رژیم پهلوی بنظر نه تنها سودی ندارد بلکه ضرر هم میتواند داشته باشد. مگر صدا و سیما طی چهار دهه کم درخصوص رژیم پهلوی فیلم و سریال ارائه دادند، چرا نتیجه معکوس حاصل شد؟ در ثانی واقعا مسئله امروز ما، تعارض گفتمانی نهضت امام خمینی با رژیم پهلوی است یا تعارض گفتمانی با جریان های حاکم بر کشور؟!! به تعبیر استاد مطهری شمر سال ۶۰ هجری را رها کنید، شمر زمان حال را دریابید.بنظرم این آگاهانه یا نا آگاهانه انحراف است. در قالب اندیشه بایستی به مشکلات امروز پرداخت از نگاه امام بعنوان معمار انقلاب پرداخت نه مشکلات ۵۰ سال پیش. این موضوع یعنی بروز بودن و فرزند زمانه خود بودن به دفاعات مکرر مورد تاکید امام خمینی بود.بعنوان نمونه سریالهای جمهوری اسلامی، موسیقی، شطرنج و…. و بخصوص موضوع بسیار مهمی که چند سال آخر عمر پر برکتشان مکرر تاکید میکردند: هیچ فقیهی فقیه نمی شود مگر شرایط زمان و مکان را منظور نماید. و نیز تاکید مکرر بر اسلام آمریکایی و اسلام ناب. دوستان عزیز مسائل نو و روز را باید با نگاه و اندیشه امام دنبال نمود و الا ما هم در حدوث جریان های انحرافی و استحاله تفکر و نهضت پیر طریقت اسلام ناب بی تقصیر نخواهیم بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.