مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
اخیرا در ارتباط با استثمار دیجیتال و مباحث پیرامونی آن مطالبی در میان اهل نظر در همین حوزه مطرح شده است . به نظر شما این مبحث با حوزه اقتصاد چه ارتباطی دارد؟
بحث استثمار دیجیتال ارتباط مستقیم دارد به آینده برنامه هایی که یک بخش بزرگی از آن اقتصادی است و بخش دیگر آن هم مباحثی است که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با نخبگان فرموند. این بحث موضوع جدیدی است که الان در دنیا نه به اسم استثمار دیجیتال بلکه با عنوان تبعیض دیجیتال توسط صاحب نظران مطرح می شود و در حال اوج گرفتن هم است. استثمار دیجیتال یکی از مباحثی است که ذیل موضوع «اهمیت دادهها» مطرح شدهاست و در واقع رویکردی جدید به این موضوع است.
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
لطفا مقدمه ایی بفرمایید که اصولا استثمار دیجیتال چیست؟
این بحث این گونه آغاز میشود که یکی از روشهای حل مسائل غامض در علم ریاضیات تغییر مختصات مسئله یا تبدیل حوزهی آن، است. به عنوان مثال مسئلهای که در مختصات زمان (t) تبدیل به معادلهای شده که حل آن بسیار دشوار است، به مختصات دیگری مثل فرکانس(f) منتقل میشود. با این کار مسئله به یک معادله ساده و قابل حل تبدیل میشود. پس از حل معادله در حوزه فرکانس، مقادیرِ بدست آمده به حوزه زمان منتقل خواهند شد. بدین ترتیب آن مسئله ریاضی به راحتی حل شده است.
اولین بار ریاضیدانی به نام فوریه موضوع تبدیل حوزه را مطرح کرد. به همین دلیل روشی که او ابداع کرد «تبدیل فوریه» نامگذاری شد. بعد از او ریاضی دانان زیادی بر روی این موضوع کار کردند. یکی از معروفترین آنها لاپلاس بود که روشی به نام تبدیل لاپلاس ابداع نمود.
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
آنچه فرمودید کاملا فنی و در حوزه مسائل ریاضی است آیا این قضیه کاربردی در حوزه های نظری یا فلسفی می تواند داشته باشد؟
بلی، از این روش تنها در ریاضیات استفاده نمیشود، بلکه در حوزههای دیگر مانند قدرت، سیاست، اقتصاد و دین نیز به وفور از روش تبدیلِ حوزه استفاده شده و میشود. فارغ از اینکه در چه حوزهای و برای حل چه مشکلی از این روش استفاده میگردد، باید دانست که استفاده درست از این روش منوط به رعایت دقیق اقدامات زیر است:
- درک دقیق مسئله و انتخاب مناسبترین حوزه برای انتقال
- طراحی دقیق تابع تبدیل
- انتخاب مناسبترین افراد یا جامعه و هدایت آنها تا پیاده سازی کامل و دقیق تابع تبدیل
- طراحی دقیق تابع بازگشت
- هدایت دقیق برای پیادهسازی تابع بازگشت
در حوزه های دینی و اعتقادی چطور؟
بله شواهد متعددی وجود دارد که ادیان و بخصوص اسلام از این روش نیز استفاده میکنند تا مسائل دنیویِ پیروان خود را بسادگی قابل حل نموده و از اینکه مشکلات و دغدغههای دنیوی موجب انحراف آنها از مسیر درست شوند، جلوگیری نمایند. رهبران ما دریچهای به سوی حوزهی دیگری به روی ما باز کردهاند که پیروان خود را علاوه بر ابعاد دنیوی، به عالم متافیزیک و اخروی نیز متوجه میکند. برای کسانی که تنها به ابعاد دنیوی فکر میکنند، هضم این موضوع سخت است که چطور میشود فردی از مال خود میگذرد. اما برای پیروان دین اسلام این یک مسئله حل شده است زیرا آنها معتقدند که مال خود را به خداوندی قرض می دهندکه یقینا در دنیا و آخرت چندین بار بیشتر جبران خواهد نمود.
اگر در واقعه کربلا، امام حسین(ع) و یاران ایشان با اینکه میدانستند در این جنگ ظاهری موفق نخواهند شد، به راحتی و با عشق، شهادت خود و اسارت خانوادههای خود را میپذیرند، به دلیل آن است که ایشان مسئله را در حوزهی دیگری تحلیل نمودهاند که دشمنان ایشان به هیچ عنوان درک نمیکنند و امروز با گذشت بیش از هزار سال، همه به چشم خود میبینند که چرا ابن زیاد به اشتباه فکر میکرد؛ زینب (س) شکست خورده و چگونه بود که زینب(س) به درستی فرمودند که جز زیبایی نمیبینند.
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
آیا در انقلاب اسلامی ایران هم چنین چیزی بوده است؟
قطعا بوده است زیرا ما چنین مسائلی را هم در انقلاب دیده ایم. به طور مثال به این فرمایشات حضرت امام(ره) توجه کنید:
ما مامور به تکلیف هستیم نه نتیجه.
نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو؛ همه سرباز خدائیم.
مسئولین همه خدمتگذار ملت هستند.
و…
با مقدمه ایی که گفتید به نظر می رسد شما معتقدید قدرت های سیاسی دنیا نیز از روش «تبدیل حوزه» یا «تغییر مختصات» استفاده کرده اند؟ اگر نمونه هایی را مد نظر دارید بفرمائید؟
قطعا، ببینید در دهه های اخیر به کرات دیده ایم ابرقدرتها نیز از روش تغییر مختصات برای حل بسیاری از مشکلات خود استفاده کرده و میکنند مثلا در بحث تکنولوژی موردی را خدمتتان عرض می کنم :
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
آمریکا و ادامه رهبری جهان:
شورای روابط خارجی آمریکا در سال 1971 کمیته ای ویژه تشکیل میدهد که ماموریت آن مطالعه و بررسی این مسئله است که «آمریکا چگونه میتواند در دهه جدید، رهبری خود را بر جهان ادامه دهد». این کمیته یازده نفره که فردی ایرانی به نام دکتر رضا مزروعی نیز عضو آن بود، از ابعاد مختلف به موضوع پرداخته و در گزارش خود ضمن تحلیل اوضاع جهان، راهحلهای مختلفی را برای حوزههای مختلف ارائه داد. راه حل این کمیته برای حفظ رهبریت در حوزه صنعت این گونه بود که ملل و کشورهای در حال توسعه به این نتیجه رسیدهاند که واردات بدون حد کالا از کشورهای جهان اول، آینده خوبی را برای آنها به ارمغان نخواهد آورد. لذا باید به فکر تولیدات بومی خود باشند. با این شرایط اگر آمریکا بخواهد همچنان بر صادرات محصولات خود پافشاری کند موجب مقاومت کشورها شده و احتمال از دست دادن رهبری را خود در این حوزه تقویت خواهد کرد. راهحلی که این کمیته ارائه نمود و در دهههای هفتاد و هشتاد یکی از راهبردهای اصلی آمریکاییها شد، و آن این بود که آمریکا از حوزه انحصار در تولید و صادرات محصولات صنعتی انتهایی مانند لوازم خانگی، خودرو و… خارج شده و کارخانهها و دستگاههای تولید برخی از این اقلام را به کشورهای منتخب، صادر کند و انحصار را از حوزه تولید محصولات انتهایی به سمت تمرکز بر برخی محصولات خاص، صادرات تجهیزات تولید و همچنین انحصار در بخش تولید علم و فناوری منتقل نماید.
اگر به دنیای صنعت، تا پایان دهه اول قرن بیست ویک(2010( توجه کنیم خواهیم دید که این انتقال حوزه، به خوبی در جهان پیاده شد. به گونهای که علاوه بر فرونشاندن عطش تولید در کشورهای هدف، رهبری آمریکا در این حوزه حفظ شد. آمریکاییها پنج مرحله تبدیل حوزه را به دقت اجرا نمودند:
- آنها مسئله را به دقت ارزیابی کرده و حوزه مناسب را انتخاب کردند.
- با انتخاب کشورهای هدف، صنعتهای قابل انتقال و غیر قابل انتقال، و تعریف زیرساختهایی که برای انحصار در تولید علم و فناوریها لازم است، توابع تبدیل را به خوبی طراحی کردند.
- با هدایت و آموزش کشورهای منتخب، عملیات انتقال به خوبی انجام گرفت.
- آنها تابع بازگشت را که موجب دستیابی یا حفظ رهبریت خود در این حوزه میشد، به خوبی طراحی و سپس پیادهسازی کردند.
نتیجه اقدامات فوق این گونه بروز کرد که کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، کرهجنوبی، کشورهای جنوب شرقی آسیا و… کارخانهها و تجهیزات تولید کالاهای مصرفی، لوازم خانگی، خودرو و… را از آمریکا وارد کرده و برخی نیز به عنوان نماینده شرکتهای آمریکایی به تولید انبوه این محصولات پرداختند. کشورهای مذکور با میل خود ضمن خرید کارخانهها و تجهیزات صنعتی، بودجههای هنگفتی بابت انتقال تکنولوژی از آمریکا هزینه کردند. متخصصان آمریکایی ضمن آموزش متخصصان آن کشورها به آنها آموختند که برای توسعه فناوری در شرکتهای خود باید از بستر علمی و فناوری موجود در آمریکا استفاده نموده و مراکز تحقیقاتی خود را در این کشور توسعه دهند. به همین دلیل امروزه مراکز اصلی تحقیقات و توسعه شرکتهای بزرگ مانند تویوتا، سامسونگ، هوآوی، فوجیتسو، سوپرمایکرو و… در آمریکا هستند.
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
موردی که شما به عنوان مثال آوردید در حوزه فنی و تکنولوژی است. آیا در حوزه های دیگر مثلا سیاسی و اقتصادی موردی بوده که آمریکا اقدام کرده باشد؟
بلی ، من اینجا در سه حوزه دیگر هم مواردی را خواهم گفت:
1) انقلابهای مخملی:
انقلابهای مخملی در کشورهای مختلف نمونه دیگری از تبدیل حوزه توسط آمریکاییها برای حل مشکلات غامض خود در آن کشورهاست. آمریکا با طراحی دقیق و انتخاب مناسبترین حوزه، حاکمیت کشور هدف را در حوزه مورد منتخب(اقتصادی، اجتماعی و ..) به چالش میکشد و با انتخاب مناسبترین بخش از جامعهی آن کشور، پیادهسازی تابع تبدیل را به آنها سپرده، به گونهای که در انتهای کار با تغییر حاکمان، به خواستههای خود دست یابد. پیادهسازی انقلاب مخملی در کشور ما بارها و بارها به شکست انجامیده است. یکی از دلایل اصلی این شکستها ناتوانی در انتخاب جامعه مناسب برای پیادهسازی تابع تبدیل بوده است. فتنه 88 یک مثال بارز از این انتخاب غلط است. در اینکه شروع این فتنه برنامه ریزی شده بود یا نه یا اینکه آیا آمریکا و انگلیس از ابتدا و در راهاندازی آن نقش داشتند یا نه، میان صاحبنظران اختلاف است. اما آنچه همه بر آن متفقند و مسئولین وقت آمریکا نیز به آن اذعان داشتهاند، آن است که بعد از مدتی، ادامه این فتنه توسط آنها هدایت میشد. آنها به گروهی که قصد ادامه دادن به این قائله را داشتند نیاموخته بودند که نباید وارد حریم مذهبی مردم شوند. به همین دلیل ماجرای عاشورا این فتنه را به طور کاملا خنثی نمود.
2) تحریم اقتصادی:
تئوری تحریمهای اقتصادی یکی از آخرین راهکارهای آمریکا و اسرائیل برای به زانو درآوردن ج.ا.ا است. آنها پس از مطالعات فراوان، جامعه هدف را آحاد ملت و قشر آسیبپذیر تعریف کردهاند. دولت اوباما برای پیادهسازی این تئوری دو مسئله اصلی داشت: ایجاد یک اتحاد جهانی علیه ایران و چگونگی تحت تاثیر قراردادن جامعه هدف، یعنی آحاد ملت ایران. به همین دلیل دست به یک توطئه پیچیده زد به طوری که همزمان در دو حوزه و با دو تابع تبدیل مختلف اقدام نمود. با انتقال مسئله ایران به حوزه امنیت جهانی (سلاح هستهای و موشکهای بالستیک) موفق به ایجاد یک اتحاد، میان کشورهای قوی بر علیه ایران شدند. سپس با تحریمهای همه جانبه از سوی همه این کشورها (انتقال ج.ا.ا به چالشی در حوزه اقتصاد) قصد تاثیرگذاری بر آحاد و به خصوص قشر آسیبپذیر ملت ایران را داشت. تحلیل مقام معظم رهبری آن بود که اگر آمریکاییها متوجه شوند که تاثیر این توطئه بر ج.ا.ا جدی بوده است، قطعا آن را متوقف نخواهند کرد و به بهانههای دیگر آن را ادامه خواهند داد. فارغ از این مسئله که آیا ورود به برجام لازم و درست بود یا نه، اما آنچه مسلم است، برجام به آمریکا نشان داد که این توطئه اثر جدی داشته است. توجه به اظهارات مقامات دولت اوباما بعد از امضاء برجام نشان میدهد که آمریکائیها حتی با روی کار آمدن دمکراتها (بجای ترامپ جمهوری خواه ) از تشدید تحریمهای اقتصادی ایران دست بر نمیداشتند.
با روی کار آمدن ترامپ اگرچه، سرعت و شدت تحریمها افزایش یافت، لکن او و دولتش یکی از دو پایه اصلی این توطئه یعنی اتحاد جهانی علیه ایران را از بین برد. به نظر میرسد ج.ا.ا برای خنثی کردن این توطئه میباید ارکان آن را هدف قرار دهد. جلوگیری از اتحاد مجدد کشورها علیه ما و از سوی دیگر اجرای هرچه سریعتر اقتصاد مقاومتی با هدف خنثی کردن تاثیرات منفی تحریمها بر اقتصاد و آحاد ملت.
مقدمهای بر مبحث استثمار دیجیتال
3) استفاده از روش تفاوت حوزه، برای استثمار منابع:
ابرقدرتها با نگهداشتن کشورهایی که منابع غنی داشتند، در حوزهای خاص و قراردادن خود در حوزهای دیگر(متفاوت)، همواره با رضایت آن کشورها به استثمار منابع آنها مانند معادن و نفت میپرداختند. به عنوان مثال اگر به تاریخ نفت ایران رجوع کنیم خواهیم دید که حدود 100 سال پیش در مسجد سلیمان مناطقی بود که بوی تعفن و آتش سوزی های خطرناک وجود داشت، ملت در آن مناطق در فقر اقتصادی شدید قرار داشتند، بیکاری فراوان موجب آزار دولت و ملت شده بود و دولت درآمد لازم را نداشت. ابرقدرتها از این وضعیت استفاده کردند و به دولت پیشنهاد دادند که تجهیزات و فناوری را به کشور ما بیاورند. امکاناتی را در منطقه ایجاد کنند که هم تسهیلات لازم برای خودشان ایجاد میکرد و هم مردم از بخشی از آنها استفاده میکردند. اشتغال زایی نیز خواهد بود و مردم به کار گمارده میشوند. از طرفی بوی تعفن به حداقل کاهش مییابد و از محل خارج کردن این ماده بدبو، به ازای هر بشکه چند سنت نیز به دولت داده میشد. دولت ایران در این فضای سیر میکرد و چون نمیدانست نفت چه سرمایه بزرگیاست، پذیرفت ابرقدرتها نفت ما را استخراج و صادر کنند اما در عوض مشکلات اقتصادی مانند اشتغال مردم، درآمد دولت و توسعه فناوری و امکانات برطرف شوند. دولت ایران در فضایی که سیر میکرد با این روش بسیاری از مشکلات خود را حل شده میدید و ابرقدرتها در فضایی دیگر به سودهای هنگفت میرسیدند.
سالها گذشت تا ملت و دولت ما متوجه شدند که چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته است. ایرانیان میتوانستند اقدام به استخراج نفت کرده و با قیمتهای بسیار بیشتر آن را بفروشند. لذا نهضت ملی کردن نفت انجام شد.
ادامه دارد……………