روايتگري هويت و رويدادهای(واقعه كربلا، انقلاب اسلامي، دفاع مقدس ) قسمت دوم
رویدادها دارای گذشته، حال و آینده بوده و به وسیله روایتگری به همدیگر متصل می شوند. قسمت دوم مقاله زیر به قلم خانم فاطمه خادم شیرازی به ارتباط عاشورا با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از طریق روایتگری می پردازد.
20 نوامبر 2018 10:46
روايتگري هويت رويدادهای کربلا
ادامه از قسمت اول
مقالهي حاضر در بررسي رابطهي هويت و سه روایت مهم(كربلا، انقلاب اسلامي، دفاع مقدس )يا مطالعهي هويتِ برآمده از فرهنگ عاشورایی، از رويكرد روايي بهره جسته است. اين گزينش جز به دليل ماهيت سيال هويت (كه از اين حيث بسيار اينهماني با روايت دارد) نيست. سياليت هويت اساساً ناشي از آن است كه هويت با فرد آغاز ميشود و به معناي فهم ما از خويش، در سايهي برقراري رابطه با ديگران شكل ميگيرد. پس مفهومي اجتماعي و سخت وابسته به تعامل ما با ديگران است. نيازمندي شديد هويت به شناخت بينالاذهاني است كه ذهن را به سوي استنباط برساختگيبودن هويت هدايت ميكند (سازمند، 1384: 41ـ42) این هويت جمعى، مانند ديگر پديدارهاى اجتماعى، مقولهاى تاريخى است كه در سير حوادث و مشى وقايع تاريخى پديدار مىشود، رشد مىكند، دگرگون مىشود و معانى گوناگون و متفاوت پيدا مىكند… در دوره تاريخى معينى ابداع مىشود، خاطرات تاريخى براى آن ساخته مىشود يا خاطرات فراموش شده براى آن احياء مىگردد و قباله تاريخى براى آن پرداخته مىشود و در سالگردها و سالروزها زنده مىماند.(اشرف،6،1389) در واقع باز تولید هویت به دست می آید. و به این ترتیب فرهنگ عینی شکل می گیرد که شکل حافظه را دارد. و از روزمرگی دوری می کند.
حافظه فرهنگی نقاط ثابت دارد و افق آن با گذشت زمان تغییر نمی کند. این نقاط ثابت وقایع سر نوشت سازی هستند که خاطره آنها از طریق شکل گیری های فرهنگی (متون ،آیین ها، بناهای یادبود و…) و ارتباطات رسمی (روایتگری، تکرار و مشاهده) حفظ می شود و ما به این ابزارها “اشکال حافظه” می گوییم. در شکل گیری حافظه فرهنگی یک تجربه جمعی به گونه هایی تبلور می یابد که معنای آن در طول قرن ها قابل درک است. در نهایت باید گفت مفهوم حافظه فرهنگی شامل آن دسته از متون، تصاویر و آئین های قابل استفاده مجدد و خاص هر جامعه است که “پرورش” آن به کار تثبیت و انتقال “تصویر از خود” می آید. (اسمان،1988،19)[1] حافظه فرهنگی با استفاده از توانمندي روايت آگاهی خود را به یک موقعیت معاصر و امروزی پیوند می دهد.
روايتگري هويت رويدادهای کربلا
روايت همزمان و در زمان پيش ميرود و اين همزماني و در زماني، نسبت روايت را با واقعه در سه حيطهي زمانيِ حال، گذشته و آينده تعيين ميكند. دايرههاي اين سه حيطهي زماني چنان درهم متداخلند كه نه درك كامل و بيكم و كاست حال بدون رجوع به گذشته امكان پذير است و نه گذشته بدون پيوند با حال معنا مييابد و نه آينده فارغ از دست مايههاي درك عميق حال و گذشته قابل فهم و پيشبيني است. اين درهم تنيدگي زمان و روايت، عيناً در هويت هم يافت ميشوند و هويت اصولاً به واسطهي همين ويژگيهاست كه مستعد دگرگوني و تغيير است. واقعهاي چون عاشورا نيز به واسطهي روايت، مفهوم پديداري ـ به معناي دقيق كلمه ـ مييابد و از حيات و رشد و پويايي بهرهمند ميشود. وگرنه ميرايي آن حتمي بود. “مقتل خواني نيز تکاپويي است براي درک بيشتر اين معنا. اصطلاح مقتل به معناي محل قتل است و معمولاً به آنچه درخصوص وقايع عاشورا و رخدادهاي مستند در اين مورد که سينه به سينه نقل شده و چگونگي شهادت امام حسين(ع) و ياران باوفاي آن حضرت را در بر مي گيرد، اطلاق مي شود. روايت گونه اي که مي کوشد با ارايه تصويري از چگونگي شهادت امام شهيدان و اصحاب ايشان راه را براي درک پيام عاشورا هموارتر کند. و سوگواري و انتقال و ثبت فرهنگ عاشورا را به عنوان وظيفه اي اجتماعي- تاريخي براي خويش قلمداد کند.
روايتگري هويت رويدادهای کربلا
در اين ميان هنرمندان، سخنوران و شاعران، پيشگامان اين حرکت بودند. عاشورا موضوعي بود که وقتي با مسايل احساسي، عرفاني و اخلاقي گره مي خورد، امکان پرداختن و تأثيرگذاري آن در ميان مخاطبان بيش از همه فراهم بود. پس، یک بنیان حسی- ادراکی به عنوان منشأ و سرچشمة یک جریان گفتمانی موجب حیات گفتهپرداز و گفتهپردازی شده است. اولین و مهمترین نکتة پدیداری که در این تصویر به چشم میخورد، فاصلة بین دو فضای نشانهای است که میتوان آنها را تحت عنوان فضای روایی (آنچه در عقب صحنه داریم داستان عاشورا است) و فضای گفتمانی (آنچه در جلوی صحنه داریم حضور شهودی کنشگری است که تحت تأثیر رابطة دریافتی با عاشورا قرار دارد) شناسایی نمود. در فضای روایی (صحنة عقب) ما با نظامی مشخص مواجهایم که همة عناصر آن کارکردهای معمول خود که همان مقابله با ظلم است را دارا هستند. اما در فضای گفتمانی (صحنة جلو)، ما با کارکردی غیر معمول و شهودی مواجه هستیم. گویا که عاشورا در وجود کنشگر جمع است. یعنی از فاصلة زمانی عاشورا تا تجلی انقلاب اسلامی و جنگ جریانی زیباییشناختی را رقم زده است. این جریان همان حضور شهودی کنشگری است که عاشورا در او خلاصه شده است. در واقع، در رابطهای شهودی با عاشورا، کنشگر بین دنیای روایی (عاشورا) و دنیای خارج از گفتمان (دنیای ما) قرار گرفته است تا به این ترتیب عاشورا به پدیدهای سیال و غیر متمرکز در زمان و مکان تبدیل شود. و این همان حضور درصحنه بین دال (فضای روایی) و مدلول (محتوای حرکت عاشورا) است. پس، به جای دریافتی عینی، ما با دریافتی پدیداری مواجه هستیم که در آن عاشورا دیگر یک روایت یاروضه خوانی و عزاداری نیست، بلکه مکان و حرکتی همیشه در جریان، یک نزدیک، یک خود یافتگی و پیوندی بین روایت و گفته و گفتمان است. می بینیم که نظام پدیداری گفتمان عاشورا را به نشانهای متفاوت یعنی نشانهای مقاومت، ایستادگی، رشادت و شهادت تغییر می دهد که تضمین کنندة حیات ارزشی گفتمان است. حضور پدیداری، مرز بین عاشورا و یزیدیان را بر می دارد و عاشورا آبشخور اصلی و جوهر وجودی گفتهپردازی میگردد) و «هویت» می یابد. و گفتمان با اینکه دارای گسترة محدودی است موفق به ارایة معنای عاشورا شده است.
به همين دليل در طي تاريخ هر کسي که بهره اي از توانايي هاي ادبي در خود سراغ داشت، به اين نکته توجه مي کرد که بايد همراه با تکريم و آموزش قرآن به عاشورا و انتقال فرهنگ عاشورايي نيز اهتمام داشته باشد، از این رو شاهد مقتل ها، اشعار، روضه ها و مداحي هاي مختلفي در طول تاريخ بوده ايم”. (گرو گان ،1389،1) .
روايتگري هويت رويدادهای کربلا
قیام امام حسین(ع) موجی در کربلا ایجاد کرد که موجب بیداری مردم شد و موج دوم، اسارت خاندان وحی بود، که همه ممالک اسلامی را لرزاند. موج سوم که دو موج قبلی را زنده نگه می دارد، موج روایت است که در قالب مقتل خوانی، اشعار و روضه خوانی.( مظاهری،1389،1) توانست نه تنها قرن ها در حافظه فرهنگ شیعه باقی بماند بلکه توانست به عنوان الگویی در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی در ایران بازتاب معنایی ایجاد کند. اساسی ترین تاثیر آن الگوسازی از عاشورا بود كه موجب شد، عموم با تأسی از امام حسین(ع) از تهدید، كشتار، ارعاب و خشونت حكومت هراسان نشده و در ترسیمی ذهنی و عملی، حركت خود را عاشورایی و حسینی بدانند. بنیادی ترین پیام عاشورا نپذیرفتن ظالم و حكومت غیر محق و نامشروع است. برقراری «عدالت سیاسی» به عنوان اساسی ترین وجه حركت عاشورا مطرح می شود. علاوه بر اين یكی از تاثیرات عاشورا در انقلاب اسلامی تبلور مفهوم شهادت طلبی و ایثار است، واکنشی که شیعیان در برابر حوادث تاریخی نشان داده اند با وصل شدن به این حوادث فجیع تاریخی هم کسب هویت مذهبی کرده و هم به دیگر طایفه های اسلامی توضیح دهند که چه ستم هایی بر این طایفه محدود و تحت تضییقات گوناگون رفته و می رود. البته سرانجام این روش جواب داد و در انقلاب اسلامی به نتیجه رسید.
عاشورا توانست نقطه مرکزی کانون معنایی قرار گیرد و به انقلاب اسلامی جهت دهد. روایت عاشورا گفتمان هایی با نظم متوالی و روشنی هستند که با شیوه ای با معنا (مقتل خوانی) رخداد ها را برای مخاطب خود پیوند می دهند. تحلیل این گفتمان ها به شناخت ارزش های جامعه ی شیعه و هنجارهای آن که به صورت مدام تولید و باز تولید می شوند یاری رساند. با واسطه ی همین تحلیل هاست که تفاوت های مبارزاتی امام حسین(ع) و یزید نمودار می شود. وجود روایت گونه هایی چون مقتل خوانی،روضه خوانی و مداحی توسط روایتگران عاشورا، توانسته چارچوبی ایجاد نماید که در آن شیعه اندیشه کند و نگذارد عاشورا بی معنا جلوه کند. روایت عاشورا شیعه را به تاریخ پیوند زده و به سمت و سوی بی پرده کردن موضوع سوق داده است. روایت به صورت مقتل خوانی ، یا نمایش تعزیه و روضه خوانی با وعده دادن حقیقت آغاز می شود و در پایان آن حقیقت آشکار می گردد.
بنابراین هویت ها، به مثابه شالوده ها و سازه های اجتماعی هستند که در فرایند شالوده ریزی یا سازه گرایی اجتماعی به وجود می آیند و با تکیه بر حافظه جمعی و تمامی منابع معرفتی، با درنظر گرفتن ساختار عینی اجتماعی در طول زمان به طور مجدد بازتعریف و بازتفسیرمی شوند. ازاین رو در فرایند شکل گیری هویت ها، پدیده های معرفتی، ساختار عینی و مادی جامعه، تاریخ، جغرافیا، ساختار سیاسی و اقتصاد و فناوری، نقش بسزایی دارند(دهشیری،169،1380). بنابراین هویت ها، پدیده هایی فرا تاریخی، عاری از اقتصاد، مذهب، ایدئولوژی و تاریخ و جغرافیای خاص خودشان نیستند بلکه این سازه های اجتماعی با تکیه بر حافظه جمعی و تمامی منابع معرفتی و با درنظرگرفتن ساختار عینی اجتماعی، ایجاد و تعریف شده و در طول زمان دوباره تفسیر می شوند. به عبارت دیگر در ساخت هویت ها، ساختار عینی و مادی جامعه، تاریخ، جغرافیا، سیاست، فناوری، اقتصاد و ساختار معرفتی (از جمله فرهنگ، زبان، آرمان ها، ایدئولوژی و سنت) همزمان نقش دارند(منتظرقائم، 259،1377).
پس جنگ و انقلاب اسلامی همچون هويت از تسري ويژگيهاي روايت مصون نيستند. بههمين دليل هرگز نميتوان آنها را ساختاري تثبيتشده دانست و به معناي واحدي از جنگ و انقلاب انديشيد كه نسلهاي مختلف دربارهي آن به توافق، ثبات و قطعيت رسيدهاند و تشكيك و ترديد دربارهي آن را روا نميشمارند. بلكه معناي جنگ و انقلاب كه هويت برآمده از آنها ، هويتي شكلگرفته حول همان معناست ـ بستگي تام و تمام به روايتها و استنباطهاي فردي و شخصي دارد كه تركيب و برآيند آن روايات و استنباطها به شكلگيري روايت جمعي ميانجامد. و در نتيجه، هويتهاي فردي به هويت جمعي تبديل ميگردند و چگونه معنايي واحد چنان ساخته و پرداخته ميشود كه همگان آن را ميپذيرند و بر مبناي آن پذيرش، هويت خود را شكل ميدهند.
روايتگري هويت رويدادهای کربلا
نتیجه گیری
مقالهي حاضر، رابطه هويت و عاشورا را با اين فرضيه بررسي كرده است كه هويت، برساخته مؤلفههاي روايتي است و اغلب دست روايت در شكلدادن به هويت پنهان ميماند. براي نشاندادن واقعيت رابطه عاشورا با انقلاب اسلامی و جنگ و هويت، خودآگاهي بهمثابه هسته مركزي هويت شكل ميگيرد. و خاطرههاي جمعي رقم مي خورد و هويت علاوه بر خودآگاهي نيازمند تداوميابي است. و تحقق هويت در گرو احساس اتصالكردن با كل است كه بهمدد تجهيز حافظه جمعي فرهنگی مرتفع ميشود.
روایتی كه طي انقلاب اسلامی و جنگ حول معناي محوري نابودی ظلم، استبداد و استکبار، برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» و تقدس دفاع شكل گرفت، خودباوري را ـ كه ملازم و همبستهي دفاع است ـ در كانون خودآگاهي افراد نشاند. مردم ایران، تحتتأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادتطلبی امام حسین علیهالسلام و یارانش را در خاطرهها تکرار میکردند.
روایت ها در قالب مقتل خوانی، عزاداری و روضه خوانی دراماکن عزاداری مانند مساجد، تکیهها و خیمههای عزاداری، در ایام عاشورا (محرم) به عنوان مهمترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازماندهی آنان برای راهپیمایی، تظاهرات و فعالیتهای انقلابی به شمار میآمد. روايات مربوط به دفاع ـ خصوصاً روايات مربوط به اسطورهها و يادمانهاي مذهبي و بهويژه اسطورههاي عاشورايي ـ در ذهن و باور و كردار و كنش افراد و سپس مؤكد و مقومشدن آنها از طريق يافتن مصاديق و مشابه هاتي در خاطرات جمعي و جايگيرشدن اين مفهوم در مركز خودآگاهي ايرانيان نه تنها مانع از آن شد كه مفهوم سوگ و داغ ـ بهمثابه تهنشست واقعه انقلاب وجنگ در ظرف ذهن و زبان و انديشه افراد ـ به تداوم مفهوم ملت طي جنگ خدشه وارد كند، بلكه به شكلي ديگر به اين تداوم مدد رسانيد. هم چنانكه حافظه جمعي را در خدمت اين مفهوم، يك بار ديگر تجهيز كرد.
پایان
منابع در سایت راهبرد ملی معرفی شده است.
[1] Assmann